انتخابات ترکیه؛ فاصله واقعیت و تحلیل

از سالها قبل لیبرالهای وطنی به اردوغان میگویند او دیکتاتور است و اخیرا هم به جهت بحران شدید مالی در ترکیه او را یک مانع بر سر راه توسعه ترکیه میدانند.
از طرفی جریان چپ در داخل کشور هم با چاپ کتاب و مقالاتی در سایتهای خود قصد دارند بگویند اردوغان رهبر یک گروهک الیگارشی است که منطق او سرمایهداری است و هیچ خروجیای به جز نابرابری و فقر رقم نخواهد زد.
از اینها مهمتر یعنی اختلافات معرفتی را هم که کنار بگذاریم، زلزله ترکیه و وضعیت وحشتناک مناطق زلزله یک تحلیل را فربه کرده و آن هم این فرض است که زلزله با اردوغان همان کاری را میکند که کرونا با ترامپ کرد.
همهچیز آماده بود که جامعه ترکیه به یک دیکتاتور طرفدار سرمایهداری افراطی نه بگوید و این فتح بابی شود برای نشان دادن قدرت دموکراسی و شعور توسعهیافتگی اما بهیکباره همهچیز فرو ریخت.
رجب اردوغان که با تحلیلهای چپ و راست باید گودبای پارتی آن را میگرفتند با ۵۲ درصد پیروز شد! نکتهای که واقعا به آن توجه نمیشود؛ در پس این پیروزی مساله ظاهرا ندیدن امور جدید است و این یک بحران جدی است، چرا جامعه ترکیه به فردی که در تحلیلهای داخلی نباید اصلا پیروز شود رای مجدد میدهد؟
برای ادامه بحث کمی باید امور جدیدی که در ترکیه شکل گرفته است را شفافتر کرد؛ اینجا اردوغان نماد وضعیتی است که سیاست دیگر معنی سابق را ندارد نه در سطح هنجاری نه در سطح پوزیتیویستی آن؛ چراکه در سطح هنجاری که اردوغان اصلا نتوانسته بحرانهایی مثل آزادی یا عدالت را طرح بحث کند. از طرفی در سطح عینی آن هم که وضع اقتصادی ترکیه و ریزش وسیع لیر و تورم شدید نشانگر اوضاع است؛ درنتیجه ما با یک پوپولیسم معرفتی در سطح هستیشناختی جامعه ترکیه روبهرو هستیم.
حال باید درباره تصویری که در داخل شکل گرفته است راجعبه جامعه ترکیه بحث کنیم. ظاهرا تصویری که در داخل شکل گرفته پیش از آنکه تحلیل باشد نوعی دوست داشتن است، یا به تعبیری نوعی آنچه دوست داریم است تا تحلیل صحنه واقعی که به آن توجه شود. در اینجا به چند پاسخ میتوان توجه کرد.
1. اگر واقعا تحلیلهای داخل درست است، درنتیجه جامعه ترکیه فهمی ندارد و دارد به اشتباه تن به یک استبداد از طریق صندوقهای رای میدهد؛ به نوعی دارد خودش میگوید ما نابرابری و کاهش ارزش ملی پول را تقاضا میکنیم، این وضعیت صندوق رای و اصل دموکراسی و حتی حقوق شهروندی و دولت سکولار را زیر سوال میبرد؛ چراکه گویی نوعی پوپولیسم میتواند سالها در قدرت باشد با افت در حکمرانی و ضعفهای گسترده!
2. پاسخ دیگری که میتوان لحاظ کرد این بحث است؛ شاید عملا این نکاتی که چپ و راست داخل میگویند نوعی بازی زبانی و پوچ شده است و دیگر منطق جوامع ازجمله جوامعی که در خاورمیانه حضور دارند پیچیدهتر از سبک بحثها است که مردم یک جامعه با علم به آنکه میدانند فردی مثل اردوغان بهگونهای عمل کردهاند که خوب نبوده اما باز هم حاضر هستند ۵ سال دیگر او را در کرسی قدرت حفظ کنند. این لحظه به نوعی لحظه جدیدی است که شاید باید از وضعیت تازهای حرف زده شود؛ لحظهای که کرسی ریاست نباید متر و معیارهای آرمانی را که بسیاری از اهل فن به آن معتقد هستند داشته باشد و موارد دیگری مثل ثبات سیاسی، کاریزما و حتی امیدواری و خوشبینی به فردی که سالهای زیادی در قدرت بوده است اولویت دارد و این لحظه به نظرم لحظهای جدید از سیاست است که ظاهرا در داخل توسط چپ و راست خیلی درک نشده است.
برای درک بهتر از پاسخ دوم و لحظه جدیدی که خلق شده است باید به یک نکته کلیدی توجه کرد؛ آن هم صورتی که جوامع در دنیا دارند و بهشدت سیال است و انسان و سوژههایی که از طریق حکمرانی قصد دارند افق زندگی خود را نظم دهند به بیش از دیکتاتوری و حامی الیگارشی سرمایه فکر میکنند و آن هم منطق درکی جدید از سیاست است که سیاست به تعبیری نوعی انتخاب است که خیلی دیگر حقیقتجویانه یا منطقی نیست بلکه وضعیتی سیال است که در هر مقطعی قابل تغییر است. این شرایط مانع از درک بسیاری در داخل شده است که تصور میکنند ضامن پیروزی و برتری بازگشت به افقهای کلیشهای گذشتهاند.
آنچه برای ما اهمیت دارد درک این وضعیت جدید و خطرناک است؛ چراکه متد و روش گذشته نوعی سادهانگارانه باید فرض شود.
انتخاب اردوغان دو پیام دارد. پیام اول در پاسخ اول نهفته است که اگر واقعا سطح تحلیل را علت و معلولی در نظر بگیریم شما میتوانید با تخریب ارزش پول ملی و در اوج بحران اقتصادی هم پیروز شوید؛ چراکه در این شرایط منطق دگرگونی برای جامعه قطعا سخت است و به جای آنکه تن به تحولی جدید دهند سعی در تطبیق خود با تحولات را دارند، بهنوعی جمهوریت خودش عامل ضعف حکمرانی است نه پویایی آن؛ اگر رادیکال بخواهم بگویم مردم خود مانع از سیاستورزی صحیح هستند!
از طرفی، خطر دیگری که به همراه دارد این است که دیگر سیاست معنی گذشته خود را نخواهد داشت، شاید به زبان سادهتر، سیاست برای تغییر یا تصمیم صحیح نیست برای سرهمبندی آنچه خلق شده است یا بهتر بگوییم مونتاژکننده است و صرفا توان دارد از ابزارهای موجود برای تابآوری جوامع استفاده کند. در چنین صورتی دیگر مباحث بنیادی مثل آزادی و عدالت و استقلال بیمعنی است؛ چراکه سیال بودن منطق فعلی به جای آنکه مساله را واکاوی کند و در پی حل کردن بحرانها باشد، بحرانها را واقعیت معرفی میکند و خواستار ازسرگیری زندگی با بحرانها به شیوه مطلوب است.
در پایان آنچه باید گفته شود این است که اگر درکی از وضعیت جدید نباشد دیگر حکمرانی بیمعنی است.
نویسنده: سیدجواد نقوی
منبع: فرهیختگان