مخالفت یهودیان آمریکا با رژیمصهیونیستی بر روابط تلآویو- واشنگتن اثر میگذارد

اوضاع آشفته رژیمصهیونیستی در آستانه هفتادوپنجمین سالگرد شکلگیری آن در کانون توجه بسیاری از تحلیلگران و اندیشمندان سیاسی جهان قرار گرفته است. در همین راستا نشریه معتبر اکونومیست در شماره اخیر خود ضمن اختصاص تصویر روی جلد به این موضوع، مباحث جالب و قابلتأملی را درمورد چگونگی شکلگیری این رژیم و پیشبینیها در مورد سرنوشت آن در آینده ارائه کرده است. تحلیلهای ارائهشده از سوی اکونومیست مورد توجه بسیاری از خبرگزاریها منجمله خبرگزاریهای داخلی قرار گرفت و هر یک به طرح بخشها و زوایایی از این تحلیل پرداختند. تضعیف قدرت و احتمال فروپاشی کامل رژیمصهیونیستی بهدلیل معضلات داخلی، کمرنگ شدن نقش آمریکا در معادلات جهانی و پیامدهای آن برای تلآویو و درنهایت پیشبینی استقرار یک نظام چند قطبی در نظام بینالمللی آینده و موقعیت صهیونیستها در آن همگی ازجمله مباحثی بودند که مورد توجه قرار گرفتند. اما در همین شماره نشریه اکونومیست یک تحلیل دیگر نیز در رابطه با رژیمصهیونیستی ارائه شده که بهرغم اهمیت آن، کمتر از سوی خبرگزاریهای داخلی موردتوجه و تجزیه و تحلیل قرار گرفت. اکونومیست در این تحلیل به روابط فعلی میان ایالات متحده و رژیمصهیونیستی و مولفههای تاثیرگذار بر آن پرداخته و درعینحال کوشیده تا چشماندازی از آینده روابط دو جانبه میان آنها ارائه دهد.
شکلگیری روابط بر بنیان دوستی 2 مرد
نویسنده نشریه اکونومیست، تحلیل خود از چگونگی شکلگیری روابط ایالاتمتحده و اسرائیل را با یادآوری نکتهای جالب و درخور تامل آغاز میکند؛ این نکته که 75 سال شراکت و دوستی میان آمریکا و اسرائیل از دوستی دو مرد سرمنشأ گرفته است. در توضیح این ماجرا باید گفت که وقتی بریتانیا در سال 1948 تصمیم میگیرد به حضور خود در فلسطین پایان دهد، «هری ترومن»، رئیسجمهور وقت ایالاتمتحده در ابتدا نسبت به ایده تقسیم فلسطین و تشکیل یک سرزمین یهودی مستقل تمایل نشان میدهد، اما وقتی از یکسو با مخالفت وزارت امورخارجه مواجه میشود و از سوی دیگر از خواستهها و لابی شدید یهودیان مدافع دولت یهودی احساس توهین میکند، از تصمیم خود منصرف میشود. نقل است که ترومن در یکی از جلسات کابینه تا بدان حد از درخواستها و لابیهای یهودیان به تنگ میآید که میگوید: «عیسی مسیح وقتی اینجا روی زمین بود، نمیتوانست آنها را خشنود و راضی کند؛ پس چطور میتوانید از من انتظار داشته باشید که شانس این کار را داشته باشم؟» در چنین شرایطی بود که وقتی سیاستمدار صهیونیست «حییم وایزمن» خود را با مشقت فراوان (با کشتی) به آمریکا رساند تا موضوع تشکیل کشور یهودی را با رئیسجمهور ایالاتمتحده مطرح کند، ترومن از ملاقات با وی امتناع کرد.
با این حال بهنظر میرسد که یک دوستی قدیمی دونفره میان رئیسجمهور آمریکا و یک یهودی با نام «جاکوبسون» توانست رویای تشکیل دولت یهود را به سرانجام برساند. جاکوبسون کسی بود که زمانی در ارتش ایالاتمتحده و تحت فرماندهی ترومن خدمت میکرد و علاوهبر این مدتی نیز با ترومن در راهاندازی یک فروشگاه پوشاک در یکی از ایالتهای آمریکا شریک شده بود. اگرچه این شراکت اقتصادی به سرانجامی منتهی نشد، اما گویا خصوصیات جاکوبسون بهشدت موردتوجه ترومن قرار گرفته بود، بهطوریکه در نامهای که ترومن خطاب به نامزدش مینویسد، از وی بهعنوان یک فرد فوقالعاده یاد میکند. با توجه به چنین موقعیتی بود که تصمیم جاکوبسون برای ملاقات با ترومن تاثیر بسزایی در سرنوشت و آینده اسرائیل برجای گذاشته و ترومن را نسبت به پذیرش درخواست دوست قدیمیاش برای حمایت از تشکیل دولت یهودی متقاعد میکند. بدین ترتیب زمینه ملاقات وایزمن با ترومن فراهم شده و او موفق میشود تا تعهدات لازم را از رئیسجمهور آمریکا بگیرد. در سایه همین تعهدات بود که آمریکا در می سال 1948 بهعنوان اولین کشور، دولت مستقل یهودی با نام اسرائیل را بهرسمیت شناخت. آنگونه که ترومن بعدها اعتراف میکند نقش جاکوبسون در این زمینه کاملا تعیینکننده بود.
روابطی توام با فراز و نشیب در سطح دولتها
تحلیلگر اکونومیست با ذکر این مقدمه درمورد چگونگی شکلگیری شراکت ایالاتمتحده و اسرائیل، بر این نکته مهم نیز اذعان میکند که اگرچه این الگوی روابط نزدیک میان دو کشور از همان هنگام شکل گرفته است اما بقا و تداوم این روابط هم به آسانی میسر نشده است. در این راستا وی به چندین مورد از بروز اختلافات شدید میان واشنگتن و تلآیو در دهههای گذشته استناد میکند. در یکی از این موارد و پس از امتناع اسرائیل از فراهم کردن امکان بازرسی رآکتورهای اتمیاش در دیمونا، رئیسجمهور کندی تلآویو را به بازبینی تعهدات واشنگتن در قبال اسرائیل تهدید میکند. در موردی دیگر و در زمان جرج دبلیو بوش، وقتی اسرائیل بهرغم مخالفت واشنگتن به اسکان یهودیان در سرزمینهای اشغالی ادامه میدهد، رئیسجمهور آمریکا با اعلام احتمال لغو تضیمن وامها به اسرائیل، مقامات تلآویو را در معرض فشار قرار میدهد. اما در این میان نویسنده اکونومیست به یک مورد بسیار نادر دیگر نیز اشاره میکند که نشان میدهد حفظ سطوح مناسب روابط با ایالاتمتحده تا چه حد برای تلآویو حائز اهمیت بوده است. ماجرا از حدود یکماه پس از وقوع حادثه یازدهم سپتامبر آغاز میشود، در زمانی که آریل شارون نخستوزیر وقت اسرائیل با جملهای کنایهآمیز رئیسجمهور آمریکا را خطاب قرار میدهد: «خطر مماشات رئیسجمهور دبلیو بوش با اعراب وجود دارد، همانطورکه اروپا با هیتلر مماشات کرد.» شواهد و قرائن بعدی نشان میدهد این جمله تا بدان حد سنگین بوده و به مذاق رئیسجمهور آمریکا خوش نیامده است که شارون را وادار میسازد تا در اقدامی شگفتانگیز و نادر از رئیس وقت نشریه نیویورک تایمز در تلآویو درخواست مصاحبه کند. شگفتی رئیس نیویورک تایمز زمانی تکمیل میشود که میبیند نخستوزیر اسرائیل (کسی که تا پیش از این او را بهعنوان یکی از سرسختترین سیاستمداران جهان میشناخت) در کمتر از پنجدقیقه، پنجبار از اظهارات خود درمورد رئیسجمهور آمریکا ابراز پشیمانی میکند: «متاسفانه استعاره موجود در کلمات من درک نشد و از این بابت متاسفم.»
نویسنده اکونومیست همه این مثالهای تاریخی را بیان میکند تا درنهایت به یک نتیجه برسد: «یخبندان کنونی میان رئیسجمهور بایدن و نتانیاهو نخستوزیر فعلی اسرائیل رخداد جدید و دور از انتظاری نیست. اگرچه بایدن در ماه مارس نخستوزیر اسرائیل را بهخاطر تلاشش درجهت تضعیف دادگاه عالی اسرائیل مورد سرزنش قرار داد، اما او هیچ علاقهای به فشار بر اسرائیل نشان نداده است.»
تنشهایی فراتر از روابط میان دولتها
در شرایطی که تحلیلگر اکونومیست وقوع برخی تنشها میان دولتها در واشنگتن و تلآویو را امری متداول و مرسوم تلقی میکند، درعینحال از پدیده جدیدی در روابط دو سویه آنها سخن میگوید که بسیار فراتر و عمیقتر از تنش میان دولتها است. گسترش نارضایتی مردم و حتی یهودیان ایالات متحده از دولت اسرائیل و عملکرد آن در قبال مردم فلسطین موضوعی است که در قالبی خارج از روابط و تبادلات مرسوم میان دولتها در واشنگتن و تلآویو جای میگیرد. درواقع احساس نارضایتی آمریکاییها از عملکرد دولت اسرائیل در قبال فلسطینیان قدمتی طولانی دارد و حداقل به دوران اشغال کرانه باختری و نوار غزه طی جنگ ششروزه اعراب و اسرائیل (1967) بازمیگردد. اما روند این نارضایتی در سالهای اخیر بهسرعت رو به پیشرفت بوده که در این میان عواملی همچون بنبست در دستیابی به حقوق اساسی فلسطینیها، فرآیند قطبیسازی در درون ایالاتمتحده و سرانجام آغوش باز و متقابل ترامپ و نتانیاهو، موجب شده تا این دیدگاه بهویژه در میان دموکراتها به جریان اصلی تبدیل شود. بر همین اساس در ماه مارس موسسه گلوپ گزارش داد که ابراز همدردی دموکراتها برای اولینبار از زمان طرح این سوال از سوی موسسه در سال 1981، به سوی فلسطینیها متمایل شده است (جمهوریخواهان در این زمینه همچنان بر همدردی با اسرائیل پافشاری دارند).
درواقع با محو شدن خاطرات هولوکاست، بسیاری از نیروهای مترقی جامعه آمریکا که حتی یهودیان را نیز شامل میشود، تناقضی را بین مبارزه برای دموکراسی چند نژادی در داخل و حمایت از یک دولت یهودی در خاورمیانه احساس میکنند. در این راستا بسیاری از یهودیان مترقی و جوان، ناسیونالیسم مسیحی سفیدپوست را نوعی قومسالاری میدانند که در امتداد خط فکری صهیونیسم جای میگیرد. این همان نکتهای است که «پیتر باینارت» منتقد فصیح اسرائیل میگوید، کسی که خط فکری او در 15 سال اخیر بهسوی چپها تغییر و تکامل یافته است. اما این فقط باینارت نیست که به چنین تغییر دیدگاهی باور دارد. برمبنای یک نظرسنجی که در سال 2021 توسط موسسه رایدهندگان یهود آمریکا انجام گرفته است، از هرچهار یهودی آمریکایی، حداقل یکنفر با این جمله که اسرائیل یک دولت آپارتاید است، موافق بودهاند و از سوی دیگر از بین هرپنجنفر یهودی، یکنفر از حلوفصل مناقشه با تشکیل دولتی واحد حمایت کردهاند. یکی از مشاوران ارشد شارون، زمانی درمورد رابطه یهودیان اسرائیل و آمریکا متفکرانه گفت که «رابطه ما از برادری به پسرعمویی درحال تبدیل شدن است و در نسل بعدی ما پسرعموهای دوری خواهیم بود، صرفا با حس تاریخی مشترک.» نباید فراموش کرد که او این سخنان را حداقل یک نسل پیش بیان کرده است.
درنهایت نویسنده اکونومیست بر این باور است که جاکوبسون خود را صهیونیست نمیدانست، اما تحتتاثیر هولوکاست قرار گرفت. او ممکن است امروز این بحث اخلاقی را با وضوح کمتری ببیند. این نشانه پیشرفت در نوعیت طرح یک مبحث قدیمی است، در رابطه با این مساله که یهودیان کجا میتوانند در امان باشند (مثلا در اسرائیل تحت محاصره اعراب یا در آمریکای تحت محاصره فرآیند یکسانسازی؟) اکنون حداقل در میان چپها، این بحث درحال جایگزین شدن با گزینه جدیدی است که میگوید در شرایطی که یهودیان در همهجا با تهدید یهودستیزی مواجه هستند، آیا میتوانند امیدوار باشند که فرزندانشان در آینده قادر به زندگی سالمی خواهند بود؟ آیا امروز دموکراسی اسرائیلی یا آمریکایی قادر به ارائه الگویی هستند که بتواند با اطمینان به این پرسش پاسخ دهد؟
نویسنده: میراحمدرضا مشرف
منبع: فرهیختگان