سفری فراتر از حضور یک واسطه سیاسی

«هیثم بنطارق آلسعید» سلطان عمان عصر روز گذشته وارد تهران شد. پیگیری «مناسبات دوجانبه میان ایران و عمان» در حوزههای تجارت، حمل و نقل، انرژی، گردشگری، میانجیگری برای «از سرگیری روابط بین تهران و قاهره» و «فعالسازی مجدد مذاکرات میان ایران و آمریکا» که از تابستان سال گذشته مسدود شده بود، از جمله اهداف این سفر شمرده شده است.
با وجود اهمیت روابط ایران و عمان و همچنین روابط با مصر، اما از نظر کلان، هدف سوم سفر سلطان عمان به تهران در خصوص مذاکرات میان ایران و آمریکا که در قالب گفتوگوهای هستهای پیگیری میگردد، از اهمیت بالاتری برخوردار است.
وضعیت کنونی روابط میان ایران و آمریکا نشان میدهد تهران تحریمها را خطری موجودیتی برای خود تلقی کرده و به دلیل ناکامی قطعی مسیر مذاکره برای برطرف ساختن آن به سمت اجرای سیاست «اخراج آمریکا از منطقه» گام برداشته و آن را راهبرد خود ساخته است. درمقابل آمریکا تلاش دارد با بهکارگیری روشهای ترکیبی این سیاست ایران را به سطح تاکتیکی تنزل دهد.
آنچه از تحلیلها نسبت به آرایش آمریکا در برهه کنونی بدست میآید، نشان میدهد واشنگتن قصد دارد در مقابل اخذ امتیازی راهبردی از ایران در خصوص منطقه یعنی عبور از اخراج این کشور از منطقه، تنها امتیازی تاکتیکی در حوزه کاستن از تحریمها و آزادسازی منابع مالی ارائه کند.
تهران برای این معامله آمادگی دارد اما در ازای دریافت این امتیاز تاکتیکی، امتیازی تاکتیکی برای آمریکا آماده کرده که بر اساس آن واشنگتن به جای اخراجی غیرقابل تحمل، اخراجی آرامتر را تجربه میکند.
لزوم گسستن زنجیره تحریم عامل راهبردیساز سیاست «اخراج آمریکا از منطقه»
از زمان آغاز تحریمهای سنگین علیه ایران، تولید ناخالص داخلی کشور از 626 میلیارد دلار در سال 2011 طی یکدهه به 360 میلیارد دلار در سال 2021 رسید؛ کاهشی 57 درصدی در 10 سال. این کاهش درحالی رقم خورد که جمعیت ایران از 76 میلیون نفر در سال 2011، با افزایشی 9 میلیون نفری در سال 2021 به 85 میلیون نفر رسید. رشد جمعیتی 12 درصدی در یکدهه و در مقابل کاهش 57 درصدی تولید ناخالص داخلی عملا به از دست رفتن دوسوم تواناییهای اقتصادی ایران انجامیده است.
بهزعم کارشناسان عنصر اصلی تحریمها که آن را اثرگذار میسازد، زمان است. تحریمها نه ناگهانی بلکه بهمرور یک کشور را مستهلک میسازند.
بروز مشکلات معیشتی در ایران بهموجب تحریمها تاکنون سه دوره اغتشاشات را به مدت کوتاهی آفریده است. در اوایل دهه 1390 شمسی که تحریمهای کمرشکن علیه ایران به اجرا درآمدند با وجود تاثیرات قابل توجه در کاستن از ارزش پول ملی هنوز فرصت نیافته بودند تا اثرات عمیقتری بیافرینند و از سوی دیگر با انتخابات 1392 و انعقاد توافق برجام در سال 1394 امید به برداشتن تحریمها منجر به تعویق بروز خشم شد. با این حال آشکار شدن ناکارآمدی ایدههای دولت و برجام، اولین دوره از اغتشاشات با زمینه معیشتی در دیماه 1396 رخ دادند. این اغتشاشات در آبان 1398 و پاییز 1401 تداوم یافتند.
مشکلات معیشتی به اضطراب عمومی و مهاجرت ناشی از آن انجامیده، میلیونها نفر را به زیر خط فقر برده و به ناامنی شغلی دامن زده است. همزمان این مشکلات به پیشران درگرفتن بسیاری از مباحث ضدملی مبدل شده است، بهگونهای که حتی شاهد حمایت از تجزیهطلبیهای حاشیه در مناطق داخلی کشور هستیم.
ناکامیهای اقتصادی همچنین منجر به کاهش میزان مشارکت در انتخابات شد. میزان مشارکت معمول در انتخاباتهای ریاستجمهوری ایران طی دو دهه اخیر به غیر از انتخابات خاص و بهشدت قطبیشده سال 1388 بین 60 تا 70 درصد بوده است. بر اساس آمارها میزان مشارکت در انتخاباتهای ریاستجمهوری در سال 1380، 67 درصد؛ در سال 1384، 62 درصد؛ در سال 1388، 85 درصد؛ در سال 1392، 72 درصد و در سال 1396، 73 درصد بوده است. این مساله نشان میدهد حتی در انتخابات پردرگیری سال 1388، 15 درصد واجدین شرایط رأی نداده و این درصد در انتخاباتهای دیگر بین 30 تا 40 درصد واجدین شرایط بوده است. اگر این درصد که بنابه دلایل غیرمناقشهای انگیزه کمی برای مشارکت در انتخاباتها دارند را از بررسیها کنار گذاشته و مشارکت 60 تا 70 درصدی را مبنا و سقف قرار دهیم، در انتخابات سال 1400 که با مشارکت 48 درصدی همراه بود، 12 تا ۲۲ درصد از مشارکتکنندگان از رأی دادن خودداری کردند.
این کاهش مشارکت بهمیزان یکپنجم شرکتکنندگان دو دهه اخیر، زاییده تحریمهای اقتصادی و فعال شدن جنگ شناختی از طریق تبلیغات رسانهای در زمینه مشکلات معیشتی بود. این مساله نشان میدهد ریشه بحرانها، معضل تحریم است. در معنایی دقیقتر تحریمها به بزرگتر شدن بیش از اندازه هر مشکلی منجر شده و بهعنوان یک سکوی پرش برای آنها عمل میکند.
با تداوم مشکلات معیشتی که از سال 1400 تاکنون بیوقفه ادامه داشته و تشدید شده است احتمال دارد از میزان مشارکت در انتخاباتهای بعدی ازجمله مجلس در سالجاری و انتخابات آتی ریاستجمهوری بهشدت کاسته شود. اگر خودداری 12 تا 20 درصدی رأیدهندگان معمول انتخاباتها، در رقابتهای سیاسی آتی دوبرابر شده و به اعداد 24 (یکچهارم رأیدهندگان) و 40 درصد (نیمی از رأیدهندگان) برسد، ماهیت مردمسالارانه نظام دچار خدشه خواهد شد. از اساس یکی از دلایل اصرار رهبری نظام بر مشارکت بالای مردم درعین مخالفت چهرههایی مانند هاشمیرفسنجانی به اصرار بر این مساله، نگاه به ماهیت مردمسالارانه کشور است.
تحریمها در سال 1392 در رویکار آوردن روحانی، اثرگذاری خود بر جریانات سطحی سیاسی و در سال 1400 بر میزان مشارکت را نشان داده و درصورت تداوم وضعیت فعلی، اثرگذاری خود را به ماهیت مردمسالارانه خواهد رساند؛ روندی که بهخوبی استفاده تحریم از عنصر زمان برای برنده شدن و نفوذ به عمق استخوان را نشان میدهد. در سطح جامعه نیز تشدید تنشهای اجتماعی بروز کرده در دیماه 1396، آبان 1398 و پاییز 1401 پیشرو است. هرچند اغتشاشات پاییز 1401 بر اساس برنامهریزی و با دلایلی غیراقتصادی آغاز شدند، اما زمینه مساعد برای شکلگیری و عدمامکان برخورد با آنان، ریشه در مشکلات معیشتی داشت.
وضعیت پیشروی ایران با تداوم تحریمها، بدتر از آن چیزی است که در دهه 1390 روی داده و در سال 1401 رویه ارتقا یافته خود را بهنمایش گذاشت. با تداوم تحریمها وضعیت معیشتی دشوارتر شده، درگیریهای اجتماعی میان طبقات، نسلها، اقوام و مذاهب درگرفته، توانایی دولت برای اثرگذاری بر روندها و فوریتها کاهش مییابد و در سرریز این مشکلات به حوزه سیاسی، ماهیت ساختار سیاسی ایران دچار دگرگونی میشود. ایران امروز بخشی از این تحول را طی کرده است.
تهران برای مقابله با تحریمها دو مسیر پیشروی خود دارد. «توافق با آمریکا» و یا «بیاثرسازی تحریمها». مسیر نخست یک بار در جریان برجام سال 2015 امتحان شده است. با برجام، ایران دستاوردی در دولت دموکرات اوباما کسب نکرد. در سال 2018 دولت جمهوریخواه ترامپ از آن خارج شد و از سال 2021 تاکنون دولت دموکرات بایدن از احیای آن خودداری کرده است. بهعبارتی دیگر تحریمها امروز کارآمدترین سلاح آمریکا در مقابله با ایران است که ضرباتی عمقی و چندجانبه به ایران وارد میسازد بدون آنکه هزینه و تبعات خاصی برای واشنگتن داشته باشد. با مزه کردن تحریمها در دهان آمریکا و تا هنگامی که ایران برای امور روزمره و تامین غذای خود وابسته به اجازه این کشور باشد، واشنگتن نسبت به بهرهگیری از این ابزار کوتاهی نمیکند. برای ایران و حتی ملت ایران آشکار است که مذاکرات راهگشای معضل تحریم نیست.
مسیر دوم اما بیاثرسازی تحریمهاست که از مسیرهایی چندگانه باید به ثمر برسد و نمیتوان تنها با اتکا به تک ابعاد آن مانند اصلاحات اقتصادی داخلی به آن دست یافت. اصلاحات در اقتصاد داخلی میتواند اندکی از شدت تحریمها بکاهد، اما همچنان عنصر زمانبرندگی تحریم را حفظ خواهد کرد. از این رو اصلاحات اقتصادی داخلی به مکملی در خارج نیاز دارد که بتواند با کوتاه کردن دست آمریکا از منطقه، در ارتباط با محیطهای پیرامونی، تحریمهای ایران را کماثر سازد. تهران طی دهه اخیر از طریق ارتباط با محیطهای پیرامونی مانند ترکیه، عراق و امارات موفق شد در برابر تحریمها مقاومت کند. بهرهگیری سطح بالاتر از محیطهای پیرامونی عاری از آمریکا، تاثیرات قاطعتری نسبت به آنچه تاکنون بوده بر تحریمها خواهد داشت. بر همین اساس سیاست اخراج آمریکا از منطقه به یک ضرورت برای ایران تبدیل شده است. تهران هرچند برای کسب موقعیت برتر در منطقه و ورود به معادلات بینالمللی نیازمند دستیابی به جایگاههایی خاص در غرب آسیاست، اما شکستن زنجیره تحریمهای اقتصادی که متکی به باراندازهای اقتصادی تحت تاثیر آمریکاست، اخراج این کشور از منطقه را برای تهران به موضوعی موجودیتی تبدیل کرده است. با توجه به نگاه ایران برای کسب جایگاه برتر در منطقه از یک سو و گسستن زنجیره تحریم برای حفظ موجودیت فعلی، «اخراج آمریکا از منطقه» برای تهران نه یک تاکتیک بلکه راهبرد است.
در چنین نقطهای اصطکاک میان ایران و آمریکا به اوج رسیده و سرنوشتساز میشود. از یکسو آمریکا برای اعمال قدرت جهانی خود و کنترلش بر دیگر کشورها به غربآسیا احتیاج دارد و از سویی دیگر تهران حتی اگر از نگاههای توسعهای خود بگذرد برای گسستن زنجیره تحریم راهی جز اخراج واشنگتن از منطقه ندارد.
راهی که آمریکاییها برای کاستن از سرعت اجرای سیاست اخراج خود از منطقه توسط ایران یافتهاند، گام برداشتن مجدد در مسیر رفع تحریمهاست. مسیری که خود آنها از تابستان سال 1401، بهدلیل انتظار کشیدن جهت اغتشاشات برنامهریزی شده پاییز، آنها را مسدود ساخته بودند.
واشنگتن با ناکام ماندن حربه اغتشاش و مخاطرهآمیز بودن وضعیت فعلی تداوم تحریمهای حداکثری، بار دیگر به کانال مذاکرات بازگشته است. آمریکا امید دارد گشودن روزنههای جدید مانند شل ساختن اندکی از تحریمها باعث شود سیاست اخراج این کشور از منطقه یا به سطح تاکتیکی تنزل یابد یا دستکم تهران درصورت راهبرد دانستن آن، از سرعت اجرایش بکاهد. بازگشت آمریکا به کانال مذاکرات بهدلیل هراس نسبت به اخراجش از منطقه نشان میدهد هرچند این سیاست برای ایران راهبردی است، اما میزان کارایی آن دستاوردهای تاکتیکی قابلتوجهی نیز میتواند داشته باشد. با این حال باید وضعیت اجرای سیاست اخراج آمریکا از منطقه را مورد بررسی قرار داد.
نتایج اقدامات ایران در راستای «اخراج آمریکا از منطقه»
اخراج آمریکا از منطقه درحالیکه محدودیتی برای ورود دیگران وجود ندارد، یک مساله دوسرباخت برای آمریکاست. اگر هژمونی آمریکا را غیر از اتکا به عناصر مادی دارای دنبالههایی در برداشتهای ذهنی نیز بدانیم، وقتی مقامات سیاسی کشورهای جهان نفوذ چین، روسیه یا هند را در غرب آسیا میبینند بدون آنکه آمریکا حضوری قدرتمندانه و متمایز داشته باشد، تصویر از هژمونی آمریکا فرو میریزد. آمریکا هرچند مدتهاست در اروپا و شرق آسیا حضور دارد، اما برای اعلام هژمونیاش بر جهان دستکم از غرب آسیا بهعنوان یک نمایشگاه یا تریبون بهره برده است. آمریکا برای اعلام نظام تکقطبی خود جنگ نخست خلیج فارس را راه انداخت بدون آنکه علیه شوروی در اروپا یا خاور دور اقدامی کند. در سال 2001 و 2003 نیز از حمله علیه عراق برای ترساندن و تاکید بر قدرت متعارف بالای خود برای عقب نشاندن چین بهره گرفت. اهمیت غرب آسیا همچنین برای کنترل جریان انرژی و مسیرهای تجاری حائز اهمیت است و بدون آن آمریکا نمیتواند خود را برای رهبری جهان نوظهورها یا چند قطبی تطبیق دهد. واشنگتن امیدوار است با وجود ظهور قدرتهای برجسته در جهان، از طریق مزیت فناوری، قدرت علمی، ساختارها و نهادهای قدرتمند، تاریخی و کارآمد خود و مزیت الگودهندگی خود در کنار تداوم کنترل بر مسیرهای مبادلاتی، برتری خود را حفظ کند. بدون غرب آسیا، آمریکا موقعیت مرکزی خود در کنترل قدرتهای شرقی را نیز از دست میدهد. هرچند قدرت الگودهندگی نظام سیاسی غرب و همچنین مزیت فناوری آنان مهم به شمار میروند، اما قدرت کنترل بر منابع انرژی و مسیرهای تجاری در غرب آسیا میتواند ظرفیتهای آمریکا را در رقابتها به سطح قاطعی برساند. واشنگتن با وجود برتری فناوری و قدرت اقتصادی، بدون حضور در غرب آسیا، قدرت برتر نخواهد ماند و از این رو قدرت حفظ سلطه منطقهای آمریکا تاثیری قاطع در حفظ جایگاه جهانی این کشور حتی نسبت به برتری اقتصادی آن دارد.
اگر غرب آسیا نقطهای اثرگذار در حفظ برتری آمریکا در جهان باشد، حفظ تسلط بر این منطقه نیز متکی به مجموعهای از پایگاههای نظامی این کشور در غرب آسیاست. ایران به همین دلیل مهار این پایگاهها را در دستور کار خود قرار داده است. ارزش پایگاههای نظامی آمریکا به دلیل ایجاد محدودیت عملیاتی کاهش یافته و نگهداری از آنها کمصرفه شده است. در جای جای منطقه شبکهای از گروههای مقاومتی و ضد آمریکایی حضور دارند که ضمن بهرهگیری از قاعده جمعیتی برای تامین نیرو و حمایت، فاقد نیازمندی به سطح رهبری بالا بوده و همزمان از تسلیحات لازم مانند راکت و پهپاد انتحاری و همچنین نفوذ اطلاعاتی برای آسیب به آمریکا برخوردارند. ایران خود نیز مسلح به موشکهای بالستیک تاکتیکی و پهپادهای انتحاری است. از این رو پایگاههای آمریکا قادر به اثرگذاری بر ایران و عملیات علیه متحدانش نیستند. شاهد این مدعا تعدد عملیاتها علیه مواضع آمریکا در سوریه است که به گفته مقامات آمریکایی به 87 مورد در دوره ریاستجمهوری بایدن رسیده درحالیکه پاسخهای واشنگتن به آنها از انگشتان دست کمتر بوده است.
آمریکا با پایگاههای نظامیاش، در گذشته نیز علیه ایران دست به حمله نمیزد اما دستکم به دلیل آمادگی و امکان عملیاتی آنها، تهران احتیاط بیشتری به خرج میداد و از سوی دیگر متحدان منطقهایاش اینگونه در آرامش نبودند. با اینحال امروز به دلیل آمادگی نظامی ایران نهتنها فشار نظامی علیه تهران کارایی ندارد بلکه قدرت متعارف ایران به چتری برای متحدانش تبدیل شده است؛ هرچند خود این متحدان به دلیل تسلیحات ویژه خود قادر به آسیبرسانی موثر به نیروهای آمریکایی هستند. اگر ارتش آمریکا در افغانستان شکست خورده و در عراق طومارش در مناطق جنوبی و مرکزی پیچیده شده و در عینالاسد، الحریر و شرق سوریه شاهد حملات مداوم راکتی و پهپادی بوده است، این سوال مطرح میگردد که «این حجم عظیم از تسلیحات، نیروها و منابع مالی به چه درد آمریکا میخورد؟»
به عبارتی دیگر به دلیل برتری یافتن عملیاتی محور مقاومت، پایگاههای آمریکایی به ضد هدف تبدیل شده و با عمل کردن بهعنوان گروگانی در دستان محور مقاومت، عاملی زیانبار برای واشنگتن هستند.
کاهش تعداد نیروها، بازآراییشان در سطح منطقه، تلاش برای واگذاری امور امنیتی به متحدان و روی آوردن به تجهیزات جدید برای کاستن از سطح پرسنل مانند شهپادها (قایقهای بدون سرنشین)، از جمله اقدامات واشنگتن در این حوزه هستند.
بررسی موردی سیاست اخراج
آمریکا در 24 مرداد با سقوط کابل 1400 از افغانستان اخراج شد، در 18 آذر همان سال با کاهش نیروهایش در عراق در قالب اقدام ادعایی تبدیل نیروهای رزمی به آموزشی عقبنشینی بزرگی انجام داد و در همان دوره شاهد تشدید فعالیتها برای اخراج خود از سوریه بود. در شهریور 1400 و مرداد 1401 اخباری درباره حمله راکتی و پهپادی به پایگاه آمریکا در کویت توسط گروههای مقاومت عراقی منتشر شده و در آبان 1401 نیز پایگاه الظفره محل استقرار نظامیان آمریکایی در امارات شاهد حملات پهپادی یمن بود.
بی عملی آمریکا نسبت به حمله علیه تاسیسات شرکت سعودی آرامکو در خاک عربستان در سال 1398 و همچنین عدم واکنشش در حمله پهپادی سال 1401 به محل استقرار نظامیانش در امارات، باعث شد اعراب بدانند واشنگتن قدرت عملیاتی چندانی در منطقه ندارد و باید مسیر دیگری در پیش گیرند. در بهمن 1401 سفر تاریخی شی جین پینگ رئیسجمهور چین به عربستان سعودی و جلسات مشترکش با کشورهای عضو اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج فارس در ریاض که در سطحی بالاتر از سفر بایدن به عربستان انجام شد، توافق عادیسازی روابط ایران و عربستان در چین در کنار آن همکاریهای نفتی، تجاری و سیاسی اعراب با روسیه، همه و همه شواهدی انکارناپذیر از ناکارآمدی دستگاه نظامی آمریکا در منطقه و فرسایش تصویر از قدرت جهانی این کشور است.
امید چماق و هویجی
محور مقاومت با رشد تواناییهای خود پایگاههای آمریکایی را ابتدا کماثر و سپس بیصرفه ساخته است اما واشنگتن بنا به دلایلی مانند امید به تغییر شرایط و تلاش برای ایجاد ابهام در شکست خود، نسبت به تخلیه آنها خودداری میکند. مقاومت در تلاش است با انجام اقداماتی علیه امنیت و جان نظامیان مستقر در این پایگاهها و تشدید تنشها در سطح زد و خورهای مداوم، فشار نهایی برای تخلیه آنها را ایجاد کند.
در چنین شرایطی واشنگتن میداند با توجه به سرعت رقابتهای بینالمللی باید به فوریت نسبت به کاستن از سرعت اجرای سیاست اخراج خود از منطقه توسط ایران رسیدگی کند. حل این مشکل نیز دو مسیر دارد. نخست اقدامات نظامی علیه ایران یا متحدان منطقهای آن و دوم اقدامی در راستای سازش.
بر همین اساس آمریکا سیاست چماق و هویج خود را بار دیگر به کار گرفته است. از یک سو اخبار حکایت از طرح بایدن برای همکاری مشترک با رژیمصهیونیستی برای مقابله با ایران دارد که برداشتها از احتمال حملات علیه متحدان منطقهای ایران حکایت میکند. از سوی دیگر نیز واشنگتن بار دیگر به کانال عمان بازگشته تا به سمت مذاکراتی برای تسهیل تحریمها حرکت کند زیرا این مساله به زعم آمریکا میتواند منجر به تعویق در اخراج این کشور شود. چماق آمریکا طرح این کشور در همراهی با رژیمصهیونیستی برای تهاجمات احتمالی علیه مواضع منطقهای ایران و هویجش احیای کانال مذاکراتی عمان است.
اگر ایران همانند گذشته نسبت به مذاکرات هستهای روی خوش نشان داده ولی سیاست راهبردی و اصولی خود را در اخراج آمریکا از منطقه پیگیری کند، همانند مذاکرات پیشین، آمریکا با وجود پیشرفت در مذاکرات ناگهان به بهانهای آن را ناکام خواهد گذاشت. با این وجود یک راه امیدبخش وجود دارد. ایران در هر صورت در اخراج از منطقه عقبنشینی را روا نمیدارد اما اگر آمریکا با این وجود در چهارچوب مذاکرات بماند، علیرغم تحمل یک شکست سخت و راهبردی یک دستاورد تاکتیکی کسب خواهد کرد. انتخابات آمریکا در این خصوص برگزیدن یکی از دو گزینه «اخراج سخت» و «اخراج سختتر» است.
اگر یکی از اهداف آمریکا در توافق تغییر حضور رزمی خود در عراق به آموزشی، نرمتر کردن روند اخراج خود از عراق بود تا در صورت رخ دادن به آن استناد کرده و بگوید از اساس حضوری نظامی در این کشور نداشته است، اقداماتی میتوانند از عراق و سوریه، افغانستانی دیگر برای بایدن یا جانشینان دموکرات یا جمهوریخواهش بیافرینند. تحریمها راهبرد آمریکا در مقابله با ایران است و تسهیل تحریمها امتیازی تاکتیکی از سمت واشنگتن برای تهران به حساب میآیند. درمقابل اخراج آمریکا از منطقه نیز راهبرد ایران است و اخراجی کمدردتر میتواند امتیاز تاکتیکی از تهران به واشنگتن باشد. اخراج حتمی است.
نویسنده: سیدمهدی طالبی
منبع: فرهیختگان