زنان طی اعصار در جوامع متمدن پوشيده بودهاند

قراين بسياري، نشان ميدهد زنان در طول اعصار در جوامع متمدن پوشيده بودهاند؛ هرچند حدّ پوشش آنان گاه كمتر و گاه بيشتر از حدود تعريف شده در شريعت اسلامي است، اما در اكثر جوامع حضور اجتماعي زنان با پوششهايي كه تقريباً تمام حجم بدن را پوشانده باشد، متداول بوده است. شايد بتوان هرزهپوشي را ارمغان عصر جديد، بهويژه قرن اخير دانست. به نظر ميرسد پوشش زنان در عصر جديد، مختصاتي دارد كه آن را از اعصار گذشته متمايز ميسازد. در اين باره به چند مورد اشاره ميشود:
- حاكميت ساختارهاي فرهنگي ـ اجتماعي مدرنيته
در گذشته ساختارهاي فرهنگي و اجتماعي، آحاد جامعه را به رعايت حريم در ارتباطات، از جمله در انتخاب پوشش فرا ميخواند. غيرت، عفاف، حيا، قناعت، وجود همبستگيهاي گروهي، اعتقاد به ارزشهاي اخلاقي و نهي از منكر، از مفاهيم و ارزشهاي مقبول اجتماعي بودند كه به افزايش نظارت اجتماعي و سهولت اصلاح و كنترل منجر ميشدند؛ اما در جوامع مدرن، ساختارها و مفاهيم حاكم، عفاف و آزرم و پذيرش مرزهاي رفتاري و اصول اخلاقي را ترويج نميكنند. جايگزيني فردگرايي، مصرفگرايي، آزادي (به مفهوم ليبراليستي آن) و لذتگرايي، در جوامع كنوني، پيشزمينههايي هستند كه تنوع پوشش را مطابق ميل شخصي، توجيه ميكنند و مقولاتي چون اعتدال در پوشش، حساسيت عمومي در برابر بدپوشي و ولنگاري، وصلههايي ناچسب و اموري غيرقابل توصيهاند.
اين نكته بهوضوح، تمايز بيحجابي در صدر اسلام و بدپوشي در جوامع كنوني را توضيح ميدهد. در جامعه اسلامي تا قبل از عصر مشروطيت و نفوذ فرهنگ جديد غرب، تسامح در پوشش در جوامع شهري، صرفاً از سوي برخي زنان غيرمسلمان و فاحشهگان مشاهده ميشد كه اقليت تحقير شدهي اجتماعي بودند؛ بنابراين، تأثيرگذاري اين گروه بر اكثريت عزتمند جامعه، بعيد به نظر ميرسيد. صرفاً پس از تحولات فرهنگي در اواخر عهد قاجار و تبديل شدن عناصر غربي و غربزده به قشر عزتمند است كه شيوهي زندگي و سلوك آنان به اكثريت زنان جامعهي ايراني ـ كه دچار احساس حقارت در برابر بيگانگان شدهاند ـ تسرّي مييابد.
در دهههاي اخير، با بهكارگيري الگوهاي توسعهي غربي، ساختارهاي اجتماعي روابط زن و مرد، خواسته يا ناخواسته، بهگونهاي طراحي شده است كه رعايت عفاف، پرهزينهتر و مشقتبارتر شده و روابط زن و مرد نامحرم روانتر و حفظ حريم در روابط، زجرآورتر از گذشته احساس ميشود. در اينجا بسياري از زنان احساس ميكنند بايد ميان از دست دادن مزاياي حضور اجتماعي، با انتخاب گزينهي خانهنشيني و نيز حضور در عرصههاي اجتماعي به قيمت تساهل در عفاف، يكي را برگزينند و بسيار محتمل است كه حس عزتمندي در حضور اجتماعي بر ارزشمندي عفاف غلبه يابد. نتيجه آنكه در جامعهي كنوني ما به دليل ساختارهاي فرهنگي و اجتماعي موجود، نه بدپوشان طبقهاي تحقير شدهاند و نه ضرورتاً در زمرهي اقليتها به شمار آمدهاند؛ و همين نكته، معادلهي مواجهه با بدپوشي در جامعهي امروز را متفاوت از گذشته ميسازد.
2ـ گسترش و پيچيدگي ارتباطات در عصر حاضر
در جوامع گذشته، انتخاب مدل و رنگ لباس تابع تمايلات شخصي و تأثيراتي بود كه زنان طايفه و شهر بر يكديگر ميگذاشتند و اينكه الگوهاي پوشش از يك فرهنگ به فرهنگ ديگر و از منطقهاي به منطقه ديگر منتقل شود، دور از انتظار بود؛ بهويژه آنجا كه تعصبات فرهنگي و يا آموزههاي ديني، مردم را از تقليد بيگانگان بر حذر ميداشت؛ اما امروزه گسترش ارتباطات، زمينهي تأثيرگذاري زنان بر يكديگر را بسيار تسهيل نموده است؛ بنابراين ميتوان انتظار داشت كه همه روزه با انواع جديدي از مدلهاي لباس مواجه باشيم. توجه به اين نكته ميتواند هم توضيحي بر تنوع روزافزون پوشش زنان باشد، هم پيچيدهتر بودن كنترل وضعيت را بيان كند و هم توضيحي براي اهميت توجه به موضوع پوشش در موقعيت كنوني جامعه ارائه دهد.
- گره خوردن پوشش با منافع نظام سرمايهداري
آنچه وضعيت امروز را از گذشته متمايز ميسازد، مديريت شدن موضوع پوشش توسط قدرتهاي اقتصادي است؛ به اين دليل كه تبديل زن به هدف و ابزاري جنسي، منافع شركتهاي بزرگ نساجي، لوازم آرايشي، صنعت فيلم و بسياري از صنايع ديگر را تضمين ميكند و از منافع آن، گروههايي ديگر، از جمله مؤسسات جراحي پلاستيك هم بهرهمند ميشوند؛ بنابراين، موضوع پوشش، بُعدي اقتصادي و از آن رهگذر، مختصات فرهنگي جديدي نيز يافته است؛ به همين دليل قدرتهاي اقتصادي با بهكارگيري يافتههاي علمي در حوزههاي زيستشناسي، روانشناسي و ديگر علوم، حس زيباييشناختي جوانان را مديريت و مصاديق جذابيت و زيبايي را مشخص ميكنند.
از آنجا كه امروزه با حركتهاي سازمانيافته براي مصرفزدگي و ابتذال در پوشش مواجهيم، اولاً اقدام براي اصلاح وضعيت پوشش با مقاومت سرسختانهاي مواجه ميشود؛ ثانيـاً لباس از وسيلهاي بـراي پوشش فـراتر رفته و به وسيلهاي براي آرايش تبديل ميشود؛ بنابراين رنگها و طرحهاي لباس بيش از گذشته به افزايش جذابيت جنسي زنان منجر ميشود؛ ثالثاً پيامدهاي فردي، خانوادگي و اجتماعي ابتذال در پوشش به دليل مديريت شدن آن، بيش از گذشته است.
- سياسي شدن موضوع حجاب
تبديل شدن حجاب به نماد زن مسلمان انقلابي، بهويژه در كشورهاي لائيك و همچنين وجود انگيزههاي سياسيِ احتمالي، در بدپوشي تعدادي از بانوان جامعهي ما، به حجاب بُعدي سياسي داده است كه در گذشته چنين نبود. دخالت دولتهاي غربي در موضوع حجاب، ممنوعيت حجاب توسط حكومتهاي مسلماني همچون افغانستان، تركيه و ايران در چند دهه قبل و ورود كشورهايي چون تونس به كشورهاي اسلامي منع كنندهي حجاب، در دههي اخير نيز نشاني گويا از حساسيت حوزهي سياست به موضوع حجاب است.
- پيوند ميان الگوي پوشش، الگوي ارتباط و شخصيت
در برخي جوامع سنتي، سهلانگاريهايي در پوشش مشاهده ميشد؛ براي مثال در ميان عشاير، كردها و برخي جوامع روستايي، نسبت به پوشش بخشهايي از مو و دست، نگاهي سهلانگارانه وجود داشت؛ اما تساهل در پوشش در كنار فرهنگ غيرتورزي و وجود مرزبندي و حريم در ارتباطات، اين پيام را به همراه داشت كه تساهل در پوشش، نمايانگر مشي سهلانگارانه در ارتباطات اجتماعي و نشانگر فرومايگي در شخصيت نيست؛ اما در جوامع كنوني، پوششها بيش از گذشته پيام به همراه دارند و از منش و شخصيت اجتماعي فرد حكايت ميكنند؛ بهگونهاي كه ميتوان بيقاعدگي موجود در پوشش بسياري اشخاص ـ دختر يا پسر ـ را نشانهاي از بيهويتي و سردرگمي آنان دانست؛ چنانكه پوشش گروهي از دختران، نمايانگر مشي اجتماعي آنان و تمايل به برقراري ارتباط با جنس مخالف است و ميتواند قرينهاي بر كاهش حياي عمومي و كمرنگ شدن عفاف در ارتباطات اجتماعي باشد؛ از اين رو بحث كردن از پوشش جوانان در جامعهي ما جدا از موضوع هويت نسل جوان و فرهنگ عفاف، مقرون به صحت و صواب نيست.