داستان رادیکال کردن فضای هنر توسط چند چهره

سوای اینکه فیلم‌های سینمای ایران چقدر فروش دارند و تعداد واقعی مخاطبان آنها چقدر است، ما در این کشور تعداد زیادی چهره مشهور سینمایی داریم با دارودسته‌های مجازی پر سر و صدا که به‌عنوان هواداران آنها فعالیت می‌کنند. حواشی سینما و به‌طور کلی‌تر صنعت فیلمسازی در ایران بسیار پررنگ‌تر از متن کار شده است و […]

سوای اینکه فیلم‌های سینمای ایران چقدر فروش دارند و تعداد واقعی مخاطبان آنها چقدر است، ما در این کشور تعداد زیادی چهره مشهور سینمایی داریم با دارودسته‌های مجازی پر سر و صدا که به‌عنوان هواداران آنها فعالیت می‌کنند. حواشی سینما و به‌طور کلی‌تر صنعت فیلمسازی در ایران بسیار پررنگ‌تر از متن کار شده است و زیست در حاشیه به صرفه‌تر از آرام ماندن و تمرکز روی فعالیت هنری به نظر می‌رسد. معلوم است در این شرایط با کسانی طرف خواهیم شد که مرتب جنجال درست می‌کنند و از پزشکی و روانشناسی و جامعه‌شناسی تا علم سیاست، همه جا در حال موج‌سازی و در انداختن متلک‌ها و شبهه‌های سطحی هستند تا حرف در دهان بخش کم اطلاع‌تر و کم‌سوادتر جامعه بگذارند. به این می‌گویند وضعیت سلبریتیسم. سلبریتی در حاشیه زندگی می‌کند نه در متن. ما بسیارانی را داریم که هنرمند هستند نه سلبریتی. کسانی را داریم که ورزشکار یا موزیسین هستند و به خاطر همین هنر یا مهارت شناخته شده‌اند نه به دلیل استوری‌های اینستاگرامی، اما سلبریتی آن کسی است که در حاشیه زیست می‌کند. رشد سرطانی پدیده سلبریتیسم و تحلیل رفتن متن واقعی کار هنری در سینمای ایران، باعث به وجود آمدن وضعیت بغرنج و پیچیده‌ای شده است. آیا کافی است که به یک خانم بازیگر گمنام و نه‌چندان مشهور توصیه اخلاقی کنیم که پس از بازی در یک فیلم دفاع‌مقدسی، وقتی به فستیوال کن رفتی، عجیب‌ترین و حتی به تعبیری احمقانه‌ترین لباس را نپوش و با آن وضع مضحک ظاهر نشو؟ او چرا باید این نصیحت اخلاق‌مدارانه را قبول کند وقتی منفعتش را در این نمایش مضحک می‌بیند؟ سقف رشد او در متن فعالیت سینمایی مگر چقدر می‌تواند باشد که به خاطر آن از این حاشیه پرسروصدا بگذرد؟ این وضعیت و موقعیت به‌طور طبیعی و خودبه‌خود بحران‌زا و حاشیه‌پرور است. نه‌تنها این هنرپیشه گمنام سود و منفعتش را در گوش سپردن به توصیه‌های اخلاقی و نصایح این‌چنینی نمی‌بیند، آن هنرپیشه که دورانی در اوج بود و حالا دوره‌اش به پایان رسیده هم همین است. اگر دقت کنیم، تعداد این نوع افراد بسیار زیاد است. جراحی‌های زیبایی روی فک و گونه و بینی و انواع پروتزها که در چهره بعضی از خانم‌های بازیگر با سن و سال نسبتا بالا دیده می‌شود، نشان می‌دهند که این افراد به لحاظ روانشناختی آمادگی رویارویی با دوران افول و پایین آمدن از پلکان آسمان شهرت، به‌عنوان ستاره‌ای که روزی می‌درخشید و تصویرش روی جلد مجلات چشم رهگذران را می‌دزدید نیستند. در میان هنرپیشه‌های مرد و به‌طور کلی سلبریتی‌های مذکر هم این را به شکلی دیگر می‌شود دید. وقتی هنرپیشه‌ای برای افتتاح یک فروشگاه، به پاساژی در تهران می‌رود، خیل جمعیتی که دیوانه‌وار دورش حلقه زده‌اند و برایش غش و ضعف می‌کنند، یک دستمایه خبری چند‌روزه برای رسانه‌ها فراهم می‌کند اما خود آن هنرپیشه می‌داند که هم حضور و شلوغ‌بازی این جماعت تا حدود زیادی سازماندهی شده است و هم می‌داند که مخالفان چنین وضع زرد و مبتذلی بهانه‌ای برای اجتماع و ابراز وجود ندارند و‌گرنه بدون مبالغه صدها هزار برابر بیشتر از این جمعیت چندصد نفره بودند. او تحمل افول را ندارد و مسکن خودفریبی هم درمانش نمی‌کند. تنها چیزی که به چنین افرادی کمک می‌کند تا تسکین پیدا کنند، حضور در حاشیه است. اینها را دیگر نمی‌شود با پول خرید؛ چه اینکه قبلا به لحاظ مالی بارشان را بسته‌اند و نمی‌شود با وعده کار مهار شود؛ چراکه دیگر مثل قبل جذابیت و کارایی ندارند. حتی اگر کرور کرور فیلمنامه‌هایی بتراشید که برای قرار دادن این افراد در نقش‌های اصلی و مهم قصه بافته باشند، باز هم آنها را بالا نمی‌کشد. چنانکه دیدیم نوه سوفیا لورن فیلمی ساخت تا مادربزرگش را دوباره ستاره یک داستان سینمایی کند و همه دیدند مشکل افول لورن این نبود که دیگر کسی نقش اول به او نمی‌داد، مساله اینجاست که دوره‌اش تمام شده. این قاعده بی‌رحم دنیای شهرت است. شاید نویسنده‌ها و محققان و سایر افرادی که به نوعی دیگر با شهرت سر و کار دارند، هیچ‌گاه به اندازه یک آکتور سینما یا یک فوتبالیست و خواننده، مشهور نشوند و دختر و پسر در خیابان و بیابان دور‌شان نریزند اما در عوض این افول یا به تعبیری سقوط سهمگین را هم ندارند و تا آخر عمر و حتی پس از مرگ، آن حرمت و لطف را در یک خط افقی و مداوم همچنان دریافت می‌کنند. شهرت عامه‌پسندانه و فراگیر، ناگهان بالا می‌برد و بعد فرد را خارج از هر مدار امنی رها می‌کند. این قاعده کار است. کسی اگر جنبه و ظرفیت چنین سرنوشتی را ندارد، چه بهتر که از ابتدا وارد آن نشود؛ چراکه سعدی می‌گوید لاجرم آن کس که بالاتر نشست، استخوانش سخت‌تر خواهد شکست.
مشکــــل ما در فضــای فرهنگـــی و هنری ایران این است که با تورم بیش از حد حاشیه، چنین افرادی امکان پیدا کرده‌اند که انتقام آنچه قاعده شهرت عامه‌پسند است را از جامعه و حتی از خود سینما بگیرند. از ابتدای سال ۱۴۰۱ این وضعیت را بین تعدادی از هنرپیشه‌های خانم در جنبش «می‌تو» شاهد بودیم. بحث تعرضاتی که در پشت صحنه سینما به بعضی از بانوان می‌شود و عمدتا شامل عوامل میانی و نه ستاره‌های مشهور بوده است، بحثی است که مستقلا می‌شود آن را پی گرفت، اما کاملا روشن بود که عده‌ای از ستاره‌های افول‌کرده دارند از این بهانه برای مطرح کردن مجدد خودشان سوءاستفاده می‌کنند و این حتی اعتراض بسیاری از خانم‌هایی که در سینما کار می‌کنند یا حتی ابتدا به این جنبش پیوسته بودند را برانگیخت. بعد ماجراهای پس از مرگ خانم مهسا امینی به وجود آمد و بهانه‌ای بزرگ‌تر و مهم‌تر را فراهم کرد که فراتر از ستاره‌های زن افول‌کرده می‌توانست مردها را هم در حاشیه‌سازی به بازی بگیرد و غیر از این، کسانی را هم به بازی راه بدهد که هیچ‌وقت در خودشان پتانسیل عروج تا حد ستاره شدن را نمی‌دیدند. از مجری‌های گمنام تلویزیون که در اینستاگرام اعلام خروج از نظام می‌کردند تا بازیگر نقش چندم یک فیلم شلوغ و پربازیگر دفاع‌مقدسی که در کن لباسی مضحک می‌پوشد و باعث می‌شود بالاخره چند نفر اسمش را بشنوند، همه کسانی هستند که بالاگرفتن حواشی بهشان کمک کرد تا تلاش مجددی برای دیده شدن بکنند. آیا واضح نیست که سیستم ما مشکل دارد و در چنین سیستمی است که وقتی دوران مراجعه یک نفر به تراپیست یا کنار آمدن خودساخته‌اش با واقعیت موجود فرا می‌رسد، او می‌تواند به جای این کارها با بازنشر پرت‌وپلاهای شبه‌سیاسی گروه‌های تلگرامی و واتساپی در استوری اینستاگرام، یا رفتن به یک مراسم ختم یا خاکسپاری بدون حجــاب رسمی یا بالماسکه لبــــاس در کن و ونیز و برلیناله بـــــرای فیلمی که کسی اسمـــش را هــــم نشنیده، چه رسد به اینکه خودش را دیده باشد یا بخواهد ببیند، دوباره در کانون توجهات قرار می‌گیرد. اینها سینما را آتش زده‌اند اما آیا مسئولان امر باید این کالبد آتش‌گرفته را با بیل خاموش کنند؟ باید چه کنیم با بازیگری که چنین رفتارهای خارج از چهارچوبی انجام می‌دهد؟ فیلمش را توقیف کنیم؟ او که ضرر نمی‌کند، پولش را هم قبلا گرفته است. آینده‌ای هم برای کارش متصور نیست که به این شلوغ‌کاری و مطرح شدن فعلــــــی بیارزد. چه کار کنیم؟ کارگردان و تهیه‌کننده و سایر عوامل را عوض او مجازات کنیم؟ مگر وقتی یک مجری تلویزیون پستی اینستاگرامی علیه نظام گذاشت، صداوسیما تعطیل می‌شود یا حتی آن برنامه را به‌طور کل هوا می‌کنند؟ این مساله‌ای اساسی است که خارج از سینما هم به آن مبتلا هستیم و باید فکری بنیادین و منطقی به حالش کرد. از راننده‌های اسنپ و تپسی در سطح شهر گرفته تا تهیه‌کننده‌های سینما، افراد زیادی هستند که تحت فشار قرار می‌گیرند تا مجبور شوند شخصا به کسانی که چیزی برای از دست دادن ندارند، فشار بیاورند. به‌عنوان مثال وقتی می‌بینیم آن خانمی که کشف حجاب کرده را به‌عنوان عابر پیاده نمی‌توان مورد بازخواست خاصی قرار داد و او چیزی برای از دست دادن ندارد، صبر می‌کنیم سوار ماشین شود و راننده تاکسی اینترنتی را جریمه می‌کنیم تا خودش جبرا به مامور تذکر‌دهنده ما تبدیل شود و اگر مسافر هنگام نشستن در اتومبیل، حجاب را رعایت کرده بود و بعد کشف حجاب کرد، باز هم باید راننده مجازات شود. همین سبک و سیاق را از پایین و کف اجتماع بگیریم و بالاتر بیاییم تا به تهیه‌کننده‌های سینما و به‌طور کل سرمایه‌گذاران روی کسب‌وکارهای هنری برسیم. بازیگری که چیزی برای از دست دادن ندارد، بعد از اینکه در فیلمی حضور داشت‌ و دستمزدش را گرفت و رفت، هر کاری دلش خواست می‌کند و کل پروژه باید مجازات شود. برخورد با فردی که او را خاطی می‌دانید، وظیفه شماست نه آن راننده تاکسی در کف اجتماع یا آن تهیه‌کننده سینما در ویترین فرهنگی جامعه. باید بیاموزید که با این موارد چه کنید. نه چنان شود که قبلا شده بود و مشکلاتی پدید بیاید که کشور را چند ماه به آشوب و غوغا بکشاند، نه اینکه موذیانه و عافیت‌طلبانه افراد دیگری را که هیچ وظیفه‌ای در این خصوص ندارند، به‌عنوان مأمور ناخواسته خودتان به جان کسانی بیندازید که خاطی محسوب کرده‌اید. مسئولیت کارتان را خودتان بپذیرید و پای عواقب آن را بایستید. می‌ترسید هنگام برخورد با یک بازیگر اوضاع بدتر شود و تنش بالاتر برود؟ خب بروید و یاد بگیرید که چه کار باید کرد یا لااقل خودتان را بکشید کنار تا آنها که بلد هستند و ظرافت کار را می‌دانند جلو بیایند.
بایکوت یک بازیگر جواب نمی‌دهد چون ساختار کلی سینما با شما همخوان نیست؟ خب یاد بگیرید به جای رفیق‌بازی و حامی‌پروری، استعدادیابی کنید و چنانچه فخرالدین انوار و محمد بهشتی در دهه شصت، سینمایی را مهندسی کردند که یک‌سره با جریان موسوم به اصطلاحات همسو بود، شما هم بنای خودتان را بگذارید و جریان مولد و موفق خودتان را بسازید. این تناقضاتی که به لحاظ منطقی در رفتار شما وجود دارد، پتانسیلی قدرتمند در اختیار سودجویان و حتی دشمنان قرار خواهد داد. دفعات قبل هم پیشاپیش تذکراتی راجع‌به تناقضات قبلی از چپ و راست به شما داده شده بود اما تا اوضاع بحرانی نشد و به‌خاطر یک دستمال، قیصریه در معرض آتش گرفتن قرار نگرفت، کسی ‌انگیزه‌ای نداشت سراغ رفع‌ورجوع آن برود. همین که برای نامجویی و حاشیه‌سازی یک فرد خاطی و خارج از چهارچوب که چه چیزی برای از دست دادن ندارد آنها که هنوز در چهارچوب مانده‌اند را مجازات می‌کنید تناقض بزرگی است که بالاخره یک جایی کار دست همه خواهد داد. از آن راننده اسنپ و تپسی گرفته تا این تهیه‌کننده‌های سینما، درمورد خیلی‌ها یک چنین وضع بحران‌خیزی را شاهد هستیم.

نویسنده: میلاد جلیل زاده

منبع: فرهیختگان

تصاویر جهت دانلود

تصویر کم حجم
https://mobinonline.ir/?p=24280 کپی