حیات مصنوعی ناتو با از بین رفتن خطر جنگافروزی

ناتو درحال احیاست، اما عوارضی که با آنها روبهروست تجدیدحیاتش به شکل پیشین را درمعرض خطر قرار داده است. فرانسه با مخالفتهایش نسبت به گسترش خصومتها با روسیه، ناتو را در مهمترین جنگش دوشقه کرده و بهخاطر مخالفتش با ایجاد دفتر ناتو در ژاپن، بیشتر از گذشته مغضوب آمریکا شده است. این کشور بهدلیل مخالفت با دبیرکلی بنوالاس، وزیر دفاع انگلیس در سازمان ناتو مورد خشم لندن نیز قرار دارد. انگلیسیها بهطور همزمان از بایدن نیز بهدلیل مخالفتش با دبیرکلی بنوالاس خشمگین هستند. در خارج از ناتو اما نهچندان دور، متحدان سنتی و نزدیک آمریکا مانند برزیل، اعراب به رهبری عربستانسعودی و هند نسبت به واشنگتن رویگردانی نشان میدهند.
وضعیت در جبهه دشمنان نیز برای آمریکا مناسب نیست. چین بیترمز درحال خیزش است، در سایه انباشت قدرت در آسیا اهمیت «روابط بینآسیایی» درحال افزایش است و «ارتباطات جنوب جهانی» بیشتر شدهاند.
ناتویی که آمریکا درحال احیای آن است دیگر مانند لوبیای سحرآمیز باعث بالا رفتن واشنگتن از پلههای قدرت در جهان نخواهد شد. در بهترین حالت این سازمان یک درخت بزرگ در محدوده آتلانتیک خواهد بود تا سران غربی هزاران کیلومتر آنسوتر از نقاط ثقل جدید قدرت و ثروت در جهان، زیر سایه آن گردهم آیند.
چرا ناتو قابل احیا نیست؟
ناتو به شکل پیشین خود که در رقابتی فراگیر با شوروی قرار داشت و بدون خونریزی در این نبرد حماسی پیروز شد، قابل احیا نیست. به همین دلیل حتی اگر این سازمان نسبت به سالهای اخیر خود تقویت شود، این سطح از اتحاد و رشد توانمندیها برای بازیابی جایگاه گذشتهاش کافی نخواهند بود.
در ادامه به دلایلی پرداخته شده که نشان میدهند ناتو قابلیت احیای وضعیت پیشین خود در جهان را ندارد و با وجود موفقیتهای سطحیاش به دلیل وقوع جنگ اوکراین، مانند افزایش همگرایی میان اعضا، ناچار از تحمل تنزل جایگاه خود است.
1- فرسایش دلایل وجودی
ائتلاف ناتو پس از جنگ جهانی دوم، با دو هدف عمده شکل گرفت؛ «مهار آلمان» و «مهار امپراتوری جدید روسها». آلمان در نیمه نخست قرن بیستم دو جنگ جهانی را به جهان تحمیل کرد که 100 میلیون کشته در پی داشت. جلوگیری از سومین جنگافروزی آلمانیها یک هدف بزرگ برای فاتحان جنگ جهانی دوم بود. آنها با آلمانیها در یک اتحاد قرار میگرفتند و قرار بود با هم از یکدیگر دفاع کنند. هدف دوم مهار امپراتوری جدید روسها بود که با گرفتن شکلی ایدئولوژیک به خود میتوانست روند روبه گسترش امپراتوری آنها را فرامنطقهای سازد. روسها برای مدتها با اتکا به قدرت نظامی خود توانستند بر ملتهای پیرامون خود بهطور کامل یا نسبی چیره گردند با اینحال امپراتوری فیزیکی آنها طی جنگ جهانی اول به دلیل ضربات مادی ناشی از جنگ مانند از دست دادن سرزمین و جمعیتهای ساکن در آنها و همچنین کشتارهای جنگ، فروپاشید. یک راهحل برای بازگرداندن سرزمینها، دادن سویهای ایدئولوژیک و ذهنی به امپراتوری بود. حزب کمونیست با ایده رهایی طبقات و ملتهای تحت ظلم، مبارزه با امپریالیسم و ایجاد زندگی مناسب برای همگان موفق به جلب جمعیتهایی در میان ملتهای مختلف گشت. با این وجود جنبه ایدئولوژیک بهتنهایی کافی نبود و همچنان زور در پیشبرد امور امپراتوری ابزار اصلی به شمار میرفت. با حربه کمونیسم و بهکارگیری زور، سرزمینهای پیرامونی و تازه جداشده از امپراتوری روسها بار دیگر به پیکره آن بازگشتند. با اینحال روسها یک فرصت دیگر نیز یافته بودند که در گذشته از آن بیبهره بودند. اگر قدرتهای اروپایی مانند پرتغال، اسپانیا، بریتانیا، فرانسه و هلند با استفاده از نیروی دریایی خود و مهارتی که در تجارت یافته بودند موفق شدند مستعمراتی فرامرزی بیابند، روسها از دسترسی به چنین سرزمینهایی باز مانده بودند. روسها به دلیل سرزمین وسیع خود و سرزمینهای گستردهای که در اطرافشان وجود داشت کمتر به سمت مناطق فرامنطقهای حرکت کردند. آنها به جای دستاندازی به مناطق بسیار دوردست مشغول توسعه در قفقاز، سیبری، خاور دور، آسیای میانه و شرق اروپا شدند. با این وجود روسها حتی اگر به گسترش فراسرزمینی علاقهمند بودند، ضعفهایشان مانع آن میشد. شکست نیروی دریایی روسیه بهعنوان یک قدرت دیرپای جهانی در سال 1905 از ژاپن بهعنوان قدرتی نوظهور، نشاندهنده عمق ضعف روسها در کسب ابزارهای لازم برای توسعه فراسرزمینی مستعمرات است. روسها برای جبران بخشی از ضعفهای خود، ایدئولوژی را برگزیدند و به وسیله همین ابزار ذهنی موفق شدند علیرغم ضعف تجهیزاتی، بر شمال شبهجزیره کره مسلط گردند؛ همان جایی که در نخستین سالهای قرن بیستم به دلیل ضعف در برابر ژاپن مجبور به رها کردن امیال خود نسبت به آن شده بودند. ناتو با ایجاد کمربند بهداشتی به دور شوروی تلاش داشت مانع از گسترش کمونیسم بهعنوان ابزار خطرناک جدید روسها شود. پیش از ناتو، قدرتهای غربی تلاش کرده بودند با تقویت رژیم نازی در آلمان به رهبری هیتلر از گسترش امپراتوری جدید روسها جلوگیری کنند. ناتو یک هدف دیگر نیز در برابر شوروی داشت؛ ایجاد بازدارندگی در برابر قدرت تهاجمی آن. علیرغم اهدافی که ناتو درنظر داشت، روسها دیگر قدرت مادی چندانی ندارند تا بازدارندگی در برابر آنها چندان لازم باشد و مهمتر از آن دیگر قدرتی ایدئولوژیک نیستند. آلمانها نیز مدتهاست خطری جنگافروز و جهانسوز تلقی نمیشوند.
ماهیت و دلایل وجودی ناتو پس از فروپاشی شوروی متزلزل شدند. نه روسها دیگر توانی برای توسعه داشتند و نه اتحاد دو آلمان پس از فروپاشی دیوار برلین که نگرانیهایی را برانگیخته بود، سایه تاریک رایش را بازگرداند. در فقدان دلایل وجودی آمریکا تلاش کرد با آفریدن موضوعاتی فوری مانند لزوم مبارزه با تروریسم، حیات ناتو را تضمین کند. این اقدام واشنگتن به دلیل مزایایی بود که این نهاد یکپارچهساز در اختیارش قرار میداد.
چهارچوب ناتو به آمریکا این قدرت را میداد تا برداشتهای ذهنی را همچنان بر ابرقدرتی خود تنظیم کرده و آن را در سطح جهان اعمال کند. این مزایا واشنگتن را برآن داشت تا همچنان ناتو را که به قول امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه دچار مرگ مغزی شده است، به صورت مصنوعی زنده نگه دارد.
مبارزه علیه تروریسم توسط ائتلافهای نظامی مدنظر آمریکا چه در قالب ناتو و چه خارج از آن چهارچوب، نتوانست نتایج مورد انتشار را به دست آورد و افول کرد. با از دست رفتن این دلیل کوچک که باعث تداوم عملکرد ائتلاف نظامی غرب شده بود، آمریکا بار دیگر به بنبست خورد تا اینکه تلاش کرد تهدید چین و روسیه را مجدد پررنگ کند.
2- تفاوت چین با خطرات آلمانیها و روسها
چین به اندازه کافی از غرب دور است، سابقه توسعهطلبی خشونتباری ندارد، تهدید نظامی متعارفی از سوی آن قابل تصور نیست، با وجود حضور حزب کمونیست ایدئولوژیک به نظر نمیرسد و جنبه رقابتیاش با غرب بر اقتصاد متمرکز است. این دلایل باعث میشوند آمریکا قادر نباشد حول سیاست امنیتیسازی چین، به ناتو حیاتی جنگ سردی ببخشد.
سفر ماههای اخیر مقامات غربی به چین و ابراز سخنان معنادار از سوی مکرون در سفرش به پکن که آشکار ساخت فرانسه در مهار چین همگام آمریکا نخواهد بود و بالاتر از آن سفر اخیر جنت یلن، وزیر خزانهداری آمریکا که در جریان آن وی جدایی اقتصادی کشورش از چین را محال اعلام کرد، نشان میدهند اجماعی در ناتو برای مهار چین چه به لحاظ اقتصادی و چه به لحاظ نظامی وجود ندارد. در مقابل آمریکا درحال بهره گرفتن از روسیه برای متحد ساختن و گسترش ناتو است. با این حال چنین اقدامی نتایج مورد نظر را در بر نداشته است. تاکنون تنها فنلاند به ناتو پیوسته و سوئد همچنان منتظر است. درخواستهای اوکراین نیز همواره رد میشوند.
ناتو که با بروز جنگ همگرایی کمسابقهای را شاهد بود با آرام شدن صحنه دوشقه شده است. یک محور آمریکا، انگلیس و کشورهای شرق اروپا که خصومت شدیدی با روسیه دارند و محور دوم فرانسه، آلمان و تعداد دیگری از کشورهای اروپای غربی که تحریک بیشتر مسکو را برنمیتابند.
3- از بین رفتن مزیت جغرافیایی ناتو
مزیت ناتو در طول جنگ سرد دسترسیاش به اروپا بهعنوان یکی از دو نقطه ثقل اقتصاد جهان در کنار آمریکا بود. با انتقال نقطه ثقل اقتصادی جهان به شرق آسیا و افزایش اهمیت «روابط بینآسیایی» و رشد جایگاه کشورهای جنوب جهانی، ناتو به دلیل دوری قابلتوجه از این مناطق دیگر انعکاسی جهانی نخواهد یافت. ناتو امروزه تا حد زیادی یک سازمان منطقهای برای دفاع از اروپا به نظر میرسد؛ درحالیکه پیشتر و بهویژه در جنگ سرد به دلیل اهمیت اروپا، دفاع از قاره سبز یک اقدام جهانی به نظر میرسید.
4- قرین شدن غرب با شکستهای نظامی
افغانستان، عراق، سوریه، یمن، ونزوئلا و حالا اوکراین صحنههای شکستهای ناتو هستند. در افغانستان و عراق، ائتلاف نظامی غرب در میدان نظامی با گروههای کوچک شبهنظامی روبهرو بود. در سوریه اغلب کشورهای جهان بهطور مستقیم از مخالفان حمایت کرده و چین و روسیه نیز در ابتدا تمایلی برای غرق شدن در این بحران نداشتند. در یمن وضعیت بدتر از سوریه بود؛ جایی که چین و روسیه مواضعی نزدیک به دولت مستعفی منصور هادی بهعنوان عامل وابسته غرب داشتند.
غرب که بهصورت یکپارچه در این نبردها حضور مییافت، در هر صحنهای چه زمانی که قدرتهای شرقی متحد بودند و چه متفرق، شکست خورد. این شکستها انگیزه اعضا برای اتکای کامل به ائتلافهای نظامی غرب را از بین برده است.
5 -ظهور قدرتهای جدید داخل و خارج از بلوکبندیها
آمریکا برای پوشش ضعف ناتو که عدم حضور سرزمینیاش در نقطه ثقل جدید جهان در شرق آسیا بود، قصد داشت این سازمان را با پیوستن ژاپن و کرهجنوبی به سمت این منطقه گسترش دهد. مخالفت فرانسه با تاسیس دفتر ناتو در خاک ژاپن و رویگردانی و ناامیدی توکیو از متحدان غربیاش نشان میدهد در داخل ناتو نیز کشورها به دنبال تقویت خود و محورهایشان هستند. فرانسه به استقلال استراتژیک اروپا از آمریکا معتقد است و ژاپن نیز درحال گام برداشتن به سمت ایجاد یک ارتش قدرتمند و استقلال از واشنگتن است. زمانی که کرهشمالی به سلاح هستهای و موشکهای بالستیک قارهپیمایی دست یافته که میتوانند به شهرهای آمریکا برسند، ژاپن باور نمیکند درصورت مورد حمله قرار گرفتن از سوی کرهشمالی آمریکا به بهای در معرض خطر قرار گرفتن خاکش به دفاع از این کشور بپردازد. توکیو بر همین مبنا درحال تقویت ظرفیتهای هستهای خود برای تولید و استقرار تسلیحات هستهای و همچنین تقویت همزمان قوای متعارف خود است.
در سویی اعراب به رهبری عربستانسعودی بهعنوان متحدان سنتی آمریکا نوعی استقلال از واشنگتن را نشان میدهند. این رفتار توسط هند و کشورهای آمریکایلاتین نیز تکرار شده است.
دوشقه شدن ناتو، رویگردانی و گریز از مرکز متحدان سنتی، خیزش چین، افزایش اهمیت «روابط بینآسیایی» و «ارتباطات جنوب جهانی» نشان میدهند ناتو به شکل سابق دیگر قابل احیا نبوده و آمریکا علیرغم تلاشهایش محصولی کافی برداشت نخواهد کرد.
منبع: فرهیختگان