بوموسی؛استراتژیکترین جزیره ایران

در یکی از پارکهای جزیره بوموسی، وقتی در حال فیلمبرداری از الاکلنگ و تابهای بازی بودیم. دخترکی که نمیدیدمش با صدایی بلند گفت «اهل اینجا نیستید؟» برگشتم و نگاهش کردم و گفتم نه. صورتش را به طرف دوستش که همانجا بود- برگرداند و با ذوق گفت «دیدی اهل اینجا نیست!» فهمیدم قبلش با هم درباره ما حرف زدهاند. فاطیما یعنی همان دخترک ادامه داد: «بوموسی به درد زندگی نمیخوره. اینجا نمونین». با خنده گفتم: «نمیمونیم». بعدتر فهمیدم بچهی یکی از کارمندان ساکن بوموسی است. با تعجب از حرفهای بزرگانهاش، پرسیدم «چرا؟» فاطیما گفت: «چند ماه قبل معلممون گفت فردا برای کار کلاسی، بادبادک سفید بخرید و بیارید. من هم به بابام گفتم و فرداش کل جزیره رو گشتیم و بادبادک سفید نبود. تا صبح گریه کردم. فرداش وقتی بابا به معلممون تلفن زد. گفت اونقدرا هم واجب نبود. ولی من دلم شکست. اینجا هیچی نداره. چند سال پیش، بابا تنها- برای کار اینجا اومده بود و منم هر شب گریه میکردم و به مادرم میگفتم که منو ببر پیش بابا. ولی حالا پشیمونم و دلم میخواد از اینجا برم. اینجا امکاناتی نداره» دوستش که لباس بلوچی تنش بود هم، حرفش را تایید میکرد. بهش گفتم «خوب گریه میکنیا.» فاطیما کلاس سوم ابتدایی بود. ولی شاید صادقانهترین حرف درباره سکونت در جزیره بوموسی را همو زد.
چند هفته پیش برای نوشتن گزارشی از وضعیت بوموسی همراه با یک گروه مستندسازی به جزیره رفتم. گروه مستند میخواست از فیبرهای نوری که به تازگی توسط شرکت زیرساخت، به جزیره رسیدهاند گزارش تهیه کند و من هم، کمکدستشان باشم و کار خودم را بکنم. تا به امروز وضعیت ارتباطی، جزیره در حوزه موبایل و اینترنت بهصورت رادیویی بوده و بعد از افتتاح طرح فیبرهای نوری وضعیتش تسهیل شده است. اینترنت نسل چهارم و پنجم از سال ۹۵ به جزیره رسیده است. ولی در این سالها با هر طوفانی اینترنت و موبایل جزیره مختل میشده است. حالا اما وضع فرق کرده است. با تکمیل پروژه فیبر نوری دیگر خبری از قطعی و اختلال نیست و اینترنت بوموسی همیشه برقرار است. شاید تامین زیرساخت در جزیره با حساب و کتابهای اقتصادی جور درنیاید ولی بعضی مواقع چیزهایی به این حسابوکتابهای اقتصادی میچربد. هرچند شرکت زیرساخت میگوید با یکسوم هزینه خارجی توانسته فیبر نوری به جزیره برساند ولی اساسا فیبرکشی به جزیره و آن هم به طول 120 کیلومتر چندان توجیه اقتصادی ندارد و شاید پولش به این زودیها برنگردد ولی ماجرا گاهی در این جزیره حیثیتی میشود. بعد از قبول پیشنهاد برای رفتن به جزیره، تازه فهمیدم راههای رسیدن به جزیره محدود است. البته قبلش هم فکر میکردم که به آسانی نمیتوان به جزیره رفت. دوست هماهنگکننده گفت: «فقط روز چهارشنبه، هواپیما برای رفتن به جزیره داریم.»
روز موعود شبانه و هوایی به بندرعباس رسیدیم. فردایش هم از بندر لنگه به مقصد جزیره راهی شدیم. از همان اول و با حرفزدن با همسفرها، دو زاریمان افتاد که بزرگترین معضل جزیره مساله حملونقل است. برخلاف همه پیشرفتهایی که در طول سالهای بعد از انقلاب در حوزه زیرساختهای حملونقل و… در شهرهای مختلف ایران انجام شده جزیره در این سالها عقبگرد داشته است. پروازها و کشتیهایی که وظیفه انتقال کالا و ساکنین به جزیره را برعهده داشتند، به دلایل مختلف ازجمله تحریمها هر روز کمتر شدهاند. آن قدر کم، که روزی که وارد جزیره شدیم خبردار شدیم دختربچهای دستش شکسته و کسی نیست به او رسیدگی کند. به ناچار باید او را برای درمان به بندرلنگه میرساندند.و به خاطر نبودن کشتی، آخر سر- دختر را با قایق تندروی ماهیگیری به بندر لنگه منتقل کردند. معضل حملونقل آنقدر جدی است که متخصصان حاضر نیستند به این جزیره بیایند و مثلا پزشک در جزیره پیدا نمیشود.
تا قبل از رفتن به جزیره تصویر گنگی از جزیره توی سرم بود. ما با یک هواپیمای دو ملخه یاک ۱۳ به جزیره رفتیم و در فرودگاهی نشستیم که جزیره را به دو قسمت تبدیل میکند. بخشهای زیادی از جزیره نظامی است بنابراین تصویربرداری و گزارش از جزیره به آسانی نیست. باید با ده جا هماهنگی کنی تا نکند دوربینت تجهیزات نظامی را در قابش بگیرد. هرچند با توجه به وجود تجهیزات ماهوارهای پیشرفته، شاید گیر بیخودی است.
وسیله رفتن و نقلیه برای سفر به جزیره، کشتی است که آن هم هفتهای دو بار میرود. بهعلاوه هواپیمای دو ملخه 12 نفره که طبعا تعداد کمی مسافر را جابهجا میکند. بنابراین نوبت به مردم عادی نمیرسد. اتفاقا ما با یکی از همین هواپیماهای دو ملخه به جزیره رفتیم. وقتی در جزیره بودیم تازه فهمیدیم که خیلی از مردم رنگ این هواپیما را ندیدهاند. علیالخصوص صیادانی که در جزیره زندگی میکنند. مردم معمولا با کشتی رفتوآمد میکنند که خدا را شکر مجانی است و هزینهای بابت آن پرداخت نمیکنند. مایحتاج زندگی اما با فاصلهای بیشتری با کشتی باری به جزیره میرسد. با یکی از جوانان جزیره که حرف میزدیم میگفت: «ما اشتباه کردیم اومدیم جزیره. شیر نیست آب نیست. شده روزها آرد نداشتیم و پیاز و لبنیات نداشتیم.»
با هواپیما یک ربع در راه بودیم ولی برای برگشت با کشتی رفتیم و هفت ساعتی در راه بودیم. اگر دریا کمی متلاطم باشد همین سفر با کشتی با توجه به احتمال دریازدگی، ترسناک میشود. اتفاقا از ترس به بیمارستان رفتیم که قرص ضدتهوع بگیریم که چندتایی هم مجانی دادند. انگار که چیز عادی و معمولی باشد.
مردم ایران بیشتر از اینکه جزیره را از نزدیک یا در فیلم و عکسها دیده باشند بیشتر مثل ما اسمش را شنیدهاند. تازگیها جزیره یک جنجال را هم پشتسر گذاشته است. بعد از اینکه سجاد پادام، مدیرکل بیمههای اجتماعی وزارت کار در یک نشست خصوصی گفت: «۳۰۰ هزار شهید دادیم که یک وجب خاک را از دست ندهیم، اما ممکن است به جایی برسیم که مجبور شویم کیش، قشم و خوزستان را بفروشیم تا بتوانیم حقوق بازنشستگان را بدهیم. یونان ۱۰۰ جزیره فروخت تا بتواند مطالبات بازنشستگان را بدهد. برای پرداخت بقیه حقوقها هم ابوموسی، تنب بزرگ، تنب کوچک و جزیره خارک را میفروشن تا به خودتون بیایید تهران رو هم فروختن!» به طرفهالعینی به خاطر جریحهدار شدن افکار عمومی توسط دولت برکنار شد. احتمالا پادام هم تابهحال جزیره را از نزدیک ندیده باشد ولی مسیر زندگیاش را تغییر داد. واقعیت اما این است که مردم ایران در هر حال نسبت به جزیره عرق ملی دارند.
بوموسی از زمان هخامنشیان یک جزیره ایرانی بوده و حتی آثار باستانی از آن زمان در آن کشف شده است. گفته میشود نام جزیره هم از فردی به نام موسی گرفته شده که باعث آبادانی جزیره شده است ولی بعد از اینکه انگلیسیها جزیره را در زمان قاجار اشغال کردند با سیاست ایرانیزدایی نام جزیره به ابوموسی تبدیل شد. در دهه 50 و بعد از 70 سال نیروهای انگلیسی جزیره را ترک کردند و نیروی نظامی ایران وارد آن شد. بوموسی بهعلاوه دو جزیره تمب کوچک و بزرگ از آن زمان به یکی از دعواهای همیشگی ایران و امارات و حتی شورای هماهنگی خلیج فارس تبدیل شد. براساس توافق دهه پنجاه شمسی، امارات همچنان یک پاسگاه در جزیره دارد و پنجاه خانوار اماراتی در اطراف آن زندگی میکنند. برخی از قدیمیها میگویند همانها هم ایرانیهایی هستند که شناسنامه اماراتی گرفتند. وقتی دور جزیره میگشتیم خانههای قدیمی آنها و پاسگاهشان را دیدیم. البته شرطههای اماراتی اجازه حمل سلاح هم ندارند. ولی امارات تمام تلاشش را میکند که آنها جزیره را ترک نکنند. بوموسی در کل چندان ساکن قدیمی ندارد. بیشتر مردم مهاجرانی هستند که از شهرهای مختلف و برای کار و بار به آن آمدهاند.
بوموسی جایی در وسط خلیج فارس است و جلوترین بخش ایران در آن جاست است. همین جزیره کوچک این امکان را برای ایران ایجاد کرده که بتواند بر کل خلیج فارس اشراف داشته باشد و در بسیاری از مواقع برخورد با کشتیهای خارجی متخلف برعهده نیروهای نظامی مستقر در جزیره است. جزیره بوموسی حدود ۴ هزار نفر جمعیت غیرنظامی دارد که در گذشته عدد بالاتری بودند ولی به دلیل مشکلاتی که مردم در این جزیره داشتند جمعیت جزیره هر روز کمتر شده است. عمو ناصر یکی از ساکنین قدیمی جزیره که یک بومگردی هم در جزیره دارد، خاطراتی از گذشته دارد که هم وضعیت حملونقل و هم گردشگری جزیره روبهراهتر بود. ولی حالا زن و بچه خودش هم جزیره را ترک کردهاند و به تنهایی در باغش زندگی میکند. عمو ناصر پیگیر جدی مشکلات جزیره بود. حتی اساماسی را نشانمان داد که به دکتر قالیباف رئیس مجلس پیامک داده که فرماندار بوموسی کمکاری میکند. دکتر قالیباف هم جواب داده که پیگیری میکند. اتفاقا فرماندار دو هفته بود که عوض شده بود و حاضر به مصاحبه با ما هم نشد. عمو ناصر به تلخی و کنایه میگفت: «آخرش هم جزیره را میدهیم به امارات و آنها آبادش میکنند.» این تصویری است که مردم از امارات دارند حتی اگر اماراتیها یک دکل مخابراتی هم در جزیره نداشته باشند و همین تلفن و اینترنتشان را از شبکه رومینگ ایران در جزیره تامین کنند.
بوموسی جمعیت بومی ندارد. این را از قبرستانی که در شهر وجود ندارد میشود فهمید. هرچند کسانی که در 50 سال گذشته و قبلش پا به آن گذاشتهاند ایرانی هستند و از شهرهای جنوبی ایران به دلایل مختلف به آنجا کوچ کردهاند. صیادانی که در جزیره حضور دارند بعد از گذشت سالها بهعنوان بومیان اصیلتر آن شناخته میشوند. صیادان برخلاف کارمندانی که به جزیره آمدهاند جزیره را دوست دارند و قصد ندارند جزیره را ترک کنند. هرچند آنها هم ناراضی هستند و از نبود امکانات صیادی مثل یخچالهای نگهداری ماهی گلایه دارند. از طرفی آنها هم زخمخورده کشتیهای ترال هستند. کشتیهای که با تورهای عمیق همه دریا را جارو میکند. صادق یکی از صیادان میگفت برخلاف گذشته که دور تا دور جزیره ماهی بود. حالا باید کیلومترها دور شویم. دریابانی هم خیلی نمیتواند با قاچاقچیان برخورد کند. نهایت یک جریمه میکند که آنها بیشترش را در میآورند. بوموسی زمینه پرورش ماهیان آکواریومی، مرجان، اسفناجها، لابستر و بسیاری موجودات و محصولات دیگر دریایی را دارد، ولی هنوز سرمایهگذاری جدی در این زمینه نشده است. فعلان صیادی در جزیره حدود ۳۰۰ نفر هستند. در عین حال جزیره یکی از مراکز صدور نفت است و در زمینه سنگهای معدنی هم قابلیتهای زیادی دارد.
ورود گردشگران به جزیره ممنوع نیست ولی سخت است و خیلی امکاناتی وجود ندارد که جزیره برای آنها دلنشین باشد. در چند سال گذشته چند گروه توریستی به جزیره آمدهاند ولی ادامه پیدا نکرده است. از طرفی ورود اتباع خارجی به جزیره ممنوع است. جزیره یک رستوران بیشتر ندارد که آن هم یک رستوران معمولی است که دو بار در آن غذا بخوری غذایش تکراری میشود. امکاناتی مثل آب، برق و گاز در جزیره وجود دارد ولی تسهیل حملنقل میتواند زندگی را به جزیره بازگرداند.
نانوایی که بهتازگی به جزیره آمده است میگفت: «من هم فقط اسم جزیره را شنیده بودم ولی نمیدانستم از لحاظ زیرساختهای عمومی اینقدر با کیش و قشم تفاوت دارد.»
البته همین مساله باعث شده که ساحل بوموسی دستنخورده و تمیز بماند و حتی به راحتی بتوان کف دریا را دید. غروبها که کنار ساحلهای غیرنظامی راه میرفتیم کودکانی را میدیدیم که آمدهاند ماهی بگیرند؛ تنها تفریح جذاب جزیره برای بومیانش.
اگر کسی خارج از جزیره بخواهد به آنجا بیاید باید با بخش گردشگری جزیره تماس بگیرد تا بلیت کشتی را رزرو کند. عمو نادر هم میتواند این کارها را انجام دهد و هفتهای یکی دو نفر میهمان دارد. بقیه جاها سازمانی است و معمولا خود سازمانها اگر میهمانی داشته باشند خودشان هم خوابگاه دارند. در بین طبیعتگردان حرفهای، بوموسی یکی از بهترین نقاط ویژه برای غواصی است که البته غواصی در جزیره هم نیاز به مجوز دارد.
هر ایرانی از دور حس افتخارآمیزی نسبت به جزیره دارد ولی اگر به این جزیره نقرهای پا بگذارد از وضعیتی که مردم با آن دست و پنجه نرم میکنند حتما غمگین میشود. یکی از بومیان جزیره میگفت در جزیره شب و روز برای ما فرقی ندارد. فقط سکوت است.
تیم مارشال در کتاب «قدرت جغرافیا» میگوید: «جغرافیا عاملی کلیدی برای محدود کردن آن چیزی است که بشر میتواند یا نمیتواند انجام دهد. بله، سیاستمداران میهماند، اما جغرافیا مهمتر است. تصمیمهای که مردم میگیرند، چه حالا و چه در آینده، مستقل از بستر فیزیکی آن نیست. نقطه شروع داستان هر کشوری موقعیت آن نسبت به کشورهای همسایه، مسیرهای دریایی و منابع طبیعی است.» چیزی که درباره جزیره بوموسی هم صادق است.
در روز آخر وقتی با صیادان به دریا رفتیم. از دریایی میگفتند که دزدان دریایی ترال، ماهیانش را غارت میکنند. با نگاه به صورت سوخته، چشمان عمیقشان و پنجههای که به قول محمود دولتآبادی میخواست خفگی را از گردن- گلوی خود وا کند. حس میکردم که چقدر دلشان برای این خاک و آب میتپد. همان جا یاد جملهای از ارنست همینگوی در رمان «پیرمرد و دریا» افتادم که میگفت:«چی تو رو شکست میده؟ هیچچیز… هیچچیز! انسان رو میشه نابود کرد ولی نمیشه شکست داد.» مردم جزیره بوموسی مانند قهرمان همینگوی هیچوقت شکست نمیخورد؛ هرچند نادیده گرفته شوند.
مردم جزیره مثل مردم مرزنشین، معتقدند آنها هستند که در صورت لزوم جلوی دشمن خارجی را میگیرند. در واقعیت هم نیروهای نظامی به تنهایی نمیتواند عاملان حفظ امنیت منطقه باشند.
در روزهایی که در جزیره بودم دنبال پرچم بزرگی از ایران بودم که وجودش حتما اینجا لازم است و معنی ویژه دارد. ولی به غیر از پرچمهای رنگورو رفته کوچک چیزی ندیدم.
منبع: فرهیختگان