برقصید؛ بوی خون میآید!

برای حضور مردم در مراسم تولد کیان پیرفلک نامه دعوت فرستادند ولی نه برای جشن و شادی، برای برپایی دوباره خیمه عزا. آنوقت بساط بزن و برقص خودشان به مناسبت ساگرد ازدواج همایونی بجای خود است. درست زمانی که دارند در لس آنجلس برای زندگی ارزش قائل میشوند، «مرگ» را با فراخوانهایشان به ایذه هدیه […]
برای حضور مردم در مراسم تولد کیان پیرفلک نامه دعوت فرستادند ولی نه برای جشن و شادی، برای برپایی دوباره خیمه عزا. آنوقت بساط بزن و برقص خودشان به مناسبت ساگرد ازدواج همایونی بجای خود است.
درست زمانی که دارند در لس آنجلس برای زندگی ارزش قائل میشوند، «مرگ» را با فراخوانهایشان به ایذه هدیه کردهاند. آشوب، خشونت و سوگواری راه میاندازند ولی میگویند مردم، شما حق ندارید گریه کنید، فقط خوشحال باشید!
خوناشامها ادای افسردهها را در میآوردند ولی به محض اینکه بوی خون به مشامشان رسید؛ سوگواری دیگر چه صیغهای است؟ بزنید و برقصید، حتی در مراسم کشته شدگانی که خودمان باعث و بانیاش بودیم.