آثار خطرناک اخبار بد بر روان جامعه

بر اساس پژوهشهای گستردهای که در مورد تأثیر آثار سوء اخبار بد بر جامعه انجام شده است، زنان بیش از مردان در اثر شنیدن اخبار بد دچار استرس و نگرانی میشوند و جزئیات حوادث را با دقت بیشتری به یاد میآورند. سونیا لوپین، مدیر مرکز مطالعات استرس انسانی در شهر مونترال کانادا در مطالعات خود به این نتیجه رسیده است که این تفاوت رویکردی زنان و مردان، ناشی از غریزه مادری در زنان برای حفاظت از فرزندان خود و نیز تمایل بیشتر زنان برای همدردی است.
جریان دائمی اخبار ناگواری که دائماً بر سر جامعه میبارد، نتیجهای جز ایجاد نگرانی، اضطراب و حس درماندگی ندارد. اگر ما از تأثیری که اخبار بد بر سر روان ما میگذارند، آگاه باشیم و بدانیم که چگونه سطح استرسمان را بالا میبرند، راههای مقابله با این آثار سوء را پیدا میکنیم. نکته حیرتانگیز این است که ما دائماً در معرض شنیدن اخبار هولناک از سراسر دنیا هستیم و به دلیل بعد مسافت، کاری هم از دستمان برنمی آید و به جای آن، سطح اضطراب و استرس خود را بالا میبریم و سلامت روانیمان را در معرض خطر قرار میدهیم و به جای مراقبت از خود و کسانی که نگهداری مستقیم از آنها به عهده ماست، به دلیل ابتلای به اضطراب و افسردگی، خودمان تبدیل به مشکل و معضل میشویم.
مدیریت صحیح اخباری که از رسانهها دریافت میکنیم به معنی بیاعتنایی به اوضاع و احوال دنیا نیست، بلکه تشخیص این نکته ضروری است که وقتی برای تغییر یا اصلاح امری، کاری از دستمان برنمیآید، هنگامی که در معرض خبرهای بد قرار میگیریم، جز احساس درماندگی و اندوه شدید چیزی برایمان باقی نمیماند و در نتیجه از انجام وظایف اصلی خود نیز باز میمانیم.
در علم روانپزشکی اصطلاحی داریم تحت عنوان «خستگی ناشی از دلسوزی» که اغلب افراد نسبت به آن نگاه منفی دارند، در حالی که این احساس بسیار مثبتی است و اگر فرد مراقبت نکند و گرفتار خستگی ناشی از شفقت شود از پا درمیآید و این درست همان کاری است که اخبار بد با روح و روان انسان میکند و او را بیمار میسازد.
بسیاری از حوادث جهان و محیط اطراف ما از کنترل ما خارج هستند، بنابراین انسان نباید به شکلی تعمدی و فقط به خاطر اینکه نمیخواهد از قافله عقب بماند، چشم و گوش خود را به روی هر خبر بدی باز بگذارد و دچار نگرانی و اضطراب شود. این رویکرد هر چند ژستی روشنفکرانه و بسیار رایج است، اما به هیچ وجه عقلانی نیست.
از یاد نبریم که هر چه بیشتر اخبار بد را مصرف کنیم، بخش بیشتری از سلولهای مغزی ما به خاطر سپردن و یادآوری این اخبار درگیر میشوند و از ظرفیت مغز برای تفکر عمیق و تمرکز جامع روی موضوعات مهم و حیاتی کاسته میشود. بسیاری از «خبرخورها» که به شنیدن اخبار و داستانهای خبری اعتیاد پیدا کردهاند، توانایی خواندن و فهمیدن مقالهها و کتابهای مفید را از دست دادهاند، در حالی که پیش از این، کتابخوانهای قهاری بودند. افراد معتاد به اخبار بد، پس از خواندن سهچهار صفحه مطلب مفید و ارزشمند خسته میشوند. این اتفاق به این دلیل پیش نمیآید که اینها پیر شدهاند یا در برنامه روزانه خود فرصتی برای مطالعه مفید ندارند، بلکه ساختار مغزی آنان تغییر کرده است و تودههای عصبی مغز و ساختار حافظه آنها دیگر برای پذیرش دادههای جدید، ظرفیت کافی ندارد. اگر اعتیاد به خواندن، شنیدن و دیدن اخبار بد، تغییر ساختار فیزیکی مغز و وقتی را که روزانه صرف دریافت این اخبار میشود، کنار هم قرار دهیم، فاجعه موجود در جامعه برایمان آشکارتر میشود. امروزه اطلاعات کالای کمیابی نیست، اما تمرکز به شدت نایاب شده است. افراد آنقدر که نسبت به تمرکزشان بیمسئولیت و بیمبالات هستند، در مورد پول، سلامتی یا آبرویشان نیستند.
تکرار روزانه اخبار متعددی که فرد نمیتواند در تغییر یا اصلاح آنها تأثیر بگذارد، به تدریج او را تبدیل به انسانی منفعل و تأثیرپذیر میکند. این روند در طول زمان از ما انسانی جبرگرا، بدون حساسیت، منفیگرا و طعنهزن میسازد که گویی جز با آزار دیگران، آرام و قرار نمیگیریم.
کار این اعتیاد به قدری بالا میگیرد که پس از مدتی حساسیت خود را نسبت به فجایع از دست میدهیم و هنگام بروز حوادث، به جای آنکه دست یاری به سوی آسیبدیدگان دراز کنیم، با تلفنهای همراه خود مشغول عکس گرفتن میشویم تا به این ترتیب «تمایل به تصدیق» خود را ارضا کنیم. در اصطلاح روانشناسی به این حالت «بیپناهی اکتسابی» میگویند. افراد در چنین جوامعی تبدیل به انسانهای منفیگرا و بیاعتنایی میشوند که پس از مدتی چشمهایشان قادر به تفکیک خوبیها از بدیها و روشنیها از تاریکیها نیست. افسردگی مزمن نیز یکی از عوارض جانبی حتمی قرار گرفتن در معرض اخبار بد است.
برخلاف تصور عامه مردم، اطلاعات و آگاهی از مباحث فراوان، موجب محدود شدن خلاقیت انسان میشود، به همین دلیل است که هنرمندان، ریاضیدانان، کارآفرینان و به طور کلی اندیشمندان در دوران جوانی که اطلاعات کمتری دارند، نسبت به دوران بزرگسالی از خلاقیت بیشتری برخوردارند، زیرا مغز آنها فضایی وسیع و بیمرز دارد که به آنها امکان میدهد ایدههای ناب و جدید را در سر بپرورانند.
هرگز نمیتوان فردی را پیدا کرد که مصرفکننده دائمی اخبار بد باشد و در عین حال از خلاقیت هم برخوردار باشد. در واقع این ذهنهای غیرخلاق هستند که به اخبار بد اعتیاد دارند.
اخبار بد در واقع حکم حبابهایی را دارند که از اعماق جهانی به سطح آمدهاند. اخبار بد، قدرت تحلیل مخاطب را تقویت نمیکنند، زیرا ذهن او متوجه مسائل سطحی و جذاب حادثه میشود، لذا اخبار بد به مخاطب کمک نمیکند درک عمیقتری از جهان داشته باشد. اخبار مورد علاقه رسانهها، در واقع جریانات مهمی نیستند و فضای رقابتی موجود در رسانهها باعث میشود آنها بخشهایی از حادثه را که برای مخاطب جذاب هستند و معمولاً اهمیت چندانی هم ندارند، برجسته کنند. به عبارتی هر چه بیشتر به اخبار گوش دهیم، از رویداد اصلی تصویر ناقصتر و مبهمتری خواهیم داشت. اگر بنا بود اطلاعات بیشتر، موفقیتهای اقتصادی بیشتری را رقم بزند، خبرنگارها و گزارشگرها باید در رأس هرم اقتصادی جامعه خود میبودند، در حالی که میدانیم این گونه نیست. ما تصور میکنیم هر چه بیشتر در جریان اخبار متعدد باشیم، میتوانیم موفقیتهای بیشتری را به دست بیاوریم، در حالی که به هیچ وجه این گونه نیست. اتفاقاً داشتن اطلاعات فراوان به بیتصمیمی و تزلزل میانجامد و انسان را دچار تردیدهای فراوان میکند.
بدیهی است جوامع امروزی به روزنامهنگاری (ژورنالیسم) نیاز دارند، اما ژورنالیسم مطلوب قطعاً با وضعیت موجود تفاوتهای بیشماری دارد. روزنامهنگار چنانچه از زاویه صحیح و با هدف درست به موضوعات اجتماعی بپردازد، میتواند در جامعه خود تغییر مثبت ایجاد کند. خبرنگاری پژوهشی همواره در جوامع کاربردهای مثبتی داشته است، اما انتشار حقایقی که جز آشفته کردن فضای ذهنی جامعه تأثیر دیگری ندارد، عقلانی نیست. برای مثال همه میدانند که اسیدپاشی عملی وحشیانه و حیوانی است، اما انتشار اخبار آن در این سطح وسیع عملاً سودی برای جامعه ندارد و جز ایجاد اضطراب دائمی در افراد و بدبینی نسبت به سایر اعضای جامعه نتیجهای نمیدهد.
عقلای قوم همواره بر ضرورت اجتناب از سیاهنمایی و لزوم ایجاد امید و نشاط در مردم تأکید کردهاند. دشمن درصدد است با ایجاد فضای یأس و بدبینی و دامن زدن به اخبار بد، جامعه را از تحرک و پویایی تهی سازد و به سمت یأس و ناامیدی سوق دهد. هوشیاری در برابر این حرکت زیرپوستی و رذیلانه، اتفاقاً رسالت رسانههاست که به نظر میرسد بیشتر در این خط حرکت میکنند و از وظیفه اصلی خود غافل ماندهاند.